پس از اینکه شالینی مادرش را از مسموم کردن همه افراد خانه منصرف میکند، شغلی پیدا میکند و به خانوادهاش غذا میدهد. با این حال، زمانی که معشوق سابق او به ماهیت اشتغال او پی می برد، همه چیز را تغییر می دهد...
مالا، یک زن جوان، شاهد یک قتل است و برای فرار از قاتل، سوار اتوبوسی به مقصد گوا می شود. او در این سفر با افراد هیجان انگیزی از فرهنگ های مختلف و مرد جوانی آشنا می شود که ...
«آناند» (خانا) که به سرطان مبتلاست، تصميم مي گيرد از باقي مانده ي روزهاي عمرش نهايت لذت را ببرد. «دکتر بهاسکار» (باچان) که درمان و مراقبت از «آناند» را به عهده دارد، کتابي درباره ي او مي نويسد که برنده ي جايزه ي ادبي سال مي شود. مراسم اهداي جايزه آغازگر روايتي است که سرگذشت «آناند» را باز مي گويد…
شانکار در خانواده ای فقیر با مادر بیوه خود زندگی می کند . او برای تهیه مخارج زندگی اش اسباب بازی می فروشد . شانکار به مشروبات الکی معتاد شده است. او با دختری اشنا می شود که اتفاقا اون هم از خانواده فقیری می باشد …
"ساندر خانا" یتیمی است که زندگی سختی در هند سپری می کند.او با "گوپال فرما" پسر ثروتمند قاضی "ورما" و دختری ثروتمند به نام "رودها" دوست است.آنها با هم بزرگ شده و "ساندر" عاشق "رودها" می شود اما او مانند خاونواده اش او را رد می کند.او تصمیم می گیرد خود را به آنها اثبات کند به همین دلیل به نیروی هوایی هندوستان می پیوندد و...
این داستان درباره مردی فقیر است که به دلیل صداقتش مورد تحسین مردی ثروتمند قرار گرفته و استخدام میشود. اما او به زودی در پرونده قتل زنی مظنون میشود و حال باید بیگناهی خود را به اثبات برساند.
"رانبیر راج" یتیم که کفشهای مندرس ژاپنی،شلواری انگلیسی،کلاهی روسی و قلبی هندوستانی با خود دارد به بمبئی سفر می کند تا آینده خود را بسازد.او مدال طلای خود را گرو گذاشته و با پول حاصل از آن قمار می کند اما شکست خورده و همه چیزش را از دست می دهد.او در ساحل با "ویدیا"،معلمی که یک مدرسه خصوصی را اداره می کند آشنا شده و عاشقش می شود و ...
داستان از حماسه باستانی نشات گرفته است که در آن راما و لاکشمان که تبعید شدهاند، برای آزادی سیتا، زن راما، که راوان، سلطان جنهای لانکا، ربوده است، مسافرت میکنند.