طلا پس از ماه ها ناپدید شدن دوباره ظاهر می شود. ماشین او در منطقه ای دورافتاده خراب می شود. او در خانه ای با افراد عجیب و غریب آشنا می شود. وقتی در ماشینش از خواب بیدار می شود، می پرسد که آیا این رویا بوده یا واقعیت.
دو غریبه از طریق یک برنامه اشتراکگذاری سواری با هم آشنا میشوند و متوجه میشوند که بیشتر از آنچه انتظار میرود، به اشتراک میگذارند. هر دو با داشتن مشکلاتی در زندگی زناشویی مربوطه، در کنار یکدیگر آرامش پیدا می کنند.
آزی آکوستا و راب گینت، دو دوست صمیمی دوران دبیرستان، نقش افرادی را بازی میکنند که به «شکر بچه» تبدیل شدهاند و برای یکدیگر از هیچ فداکاریای دریغ نمیکنند. اما ورود عشق به زندگی آنها، همه چیز را دگرگون میکند.