با ناپدید شدن استفانی ۱۵ ساله، مادرش هلنا احساس میکند که دیگر چیزی برای از دست دادن ندارد. او باور دارد که شاید جنون بتواند راهی برای آشتی و عشق دوباره باشد.
دختر ۹ سالهای با پدر و مادرش در یک منطقهی دورافتاده تعطیلاتشان را میگذراند. او در یک سردخانهی مخفی گیر میافتد که شرکتی در آن به ساخت هوش مصنوعی پرقدرت مشغول است. هم دختر و هم هوش مصنوعی به دنبال فرار هستند...
کودکان بدون تلفنهای همراهشان در منزل مادربزرگ تنها گذاشته میشوند. زندگی حقیقی برایشان کسلکننده مینماید، تا اینکه طرز ساخت "کرات" را مییابند؛ موجودی افسانهای که هر دستوری از صاحبش بگیرد، اطاعت میکند. اکنون تنها چیزی که به آن احتیاج دارند، خریدن یک روح از اهریمن است.
رین برای دیدن برادر 12 ساله خود آتس به صورت غیرمنتظرهای به خانهشان در یک شهر کوچک ساحلی باز میگردد تا بار دیگر با پدر مستبد و مادرش روبرو شود. اکنون آتس شاهد درگیری میان پدر و برادرش، دو مرد سرسخت از نسلهای مختلف با دیدگاههای کاملا متفاوت نسبت به جهان میباشد. اما در حالی که پدر خانواده تلاش میکند رین را در دنیای خود محدود کند، او با زنی مرموز به نام الکساندرا با گذشتهای مبهم آشنا شده و…
پاییز 1944، استونی. ده ها هزار نفر از ترس نزدیک شدن به خط مقدم میهن خود را ترک می کنند. برخی از روستاهای ساحلی کاملاً خالی مانده اند. زن جوانی با چشمان بزرگ خاکستری از قایق پیاده می شود. ایتلا آخرین قایق را ترک می کند، بنابراین آخرین فرصت خود را برای فرار از دست می دهد...