زنی پی میبرد که همسرش، هم مظنون اصلی یک پرونده قتل است و هم مورد اخاذی قرار گرفته است. اما، این تنها بخشی از حقیقت ماجراست و واقعیت از آنچه به نظر میرسد پیچیدهتر است.
«جویی» با مادرش زندگی میکند. پدرش در کنار آنها نیست، جویی مدرسه را دوست ندارد، حوصلهاش سر رفته و از کسی دستور نمیگیرد. به عبارت دیگر، او یک شیطون کوچولوی واقعی است. مادرش که دیگر از دست او خسته شده، تصمیم میگیرد برایش یک «برادر بزرگتر» (نوعی پدر جایگزین) پیدا کند. در ابتدا، این «آرنی» دستوپا چلفتی نمیداند چطور با جویی رفتار کند، اما بعد از مدتی همه چیز تغییر میکند.
این داستان به طور خلاصه بر اساس کشف بمب افکن B-24 "لیبراتر" به نام "خانم خوب" است که پس از گم شدن خدمه در اولین ماموریت بمباران خود به ایتالیا در صحرای لیبی پیدا شد.
»لوک جکسن« (نیومن) به جرم شکستن دستگاه های پارکومتر در یکی از شهرهای کوچک جنوب امریکا به دو سال حبس با اعمال شاقه محکوم می شود. او در زندان ابتدا به دلیل خونسردی بیش از حدش مورد نفرت »درگلاین« (کندی)، زندانی گردن کلفت، قرار می گیرد. اما خیلی زود حس احترام »درگلاین« را جلب می کند و با هم اقدام به فرار می کنند…
یک مُبلغ مذهبی آمریکایی و همسرش به جزیره ای عجیب و غریب واقع در پادشاهی هاوایی سفر می کنند به امید اینکه بتوانند خلق و خوی بومیان آنجا را تغییر دهند. اما تناقض فرهنگی آنها باعث بوجود آمدن یک تراژدی می شود...
جورج گریگ که فرمانده یک سفینه فضایی است به دست نیرو که از سیاره ای دیگر آمده نابود می شود همانروز از وی بچه ای به دنیا می آید که نامش را جیمز می گذارند جیمز وقتی بزرگ می شود به خدمت سفینه فضایی در می آید تا جای پدر را بگیرد از آن طرف نیرو با ماده ای که اختراع کرده سیاره ای را نابود می کند و اکنون قصد دارد با همان ماده به جنگ زمین بیاید اما سفینه اینتر پرایز که جیمز نیز در آن است قصد دارد جلوی این کار را بگیرد...