به دنبال ناپدید شدن خواهرش، زنی سرخپوست که در کار کلاهبرداری است، خواهرزاده خود را از خانه پدربزرگ و مادربزرگ سفیدپوستش میرباید و با او به سوی گردهمایی ایالتی رهسپار میشود تا تنها بازماندگان خانوادهاش را در کنار هم نگه دارد.
داستان فیلم در مورد 2 دزد می باشد که عروسکی را از موزه به سرقت می برند، چیزی که آن ها از آن بی خبرند این است که با این کار دروازه ای به جهنم بازکرده اند ….
داستان در پاییز سال ۱۹۹۰ در جریان است و در مورد شخصی به نام Claude Barbe می باشد که قصد دارد دزدهایی که قصد دزدی از قطار تگزاس را دارند ، از پای در بیاورد . آن ها خیلی زود در می یابند با یک فرد حرفه ای روبرو هستند …
میلتون کسی است که از جهنم به زمین آمده تا قاتلین دخترش را به جهنم بفرستد! وی به تازگی دخترش توسط یک گروه از افراد متعصب مذهبی به منظور بجا آوردن یک مراسم مذهبی کشته شده و حالا نوه کوچک اش هم توسط همین گروه که جوناه کینگ ( بیلی بورک ) رهبری آن را بر عهده دارد، ربوده شده و قرار است در مراسمی مشابه، او نیز قربانی شود…
با احاطه شده توسط قتل روحانی(دارای تشریفات) بهترین دوستش، یک معاون کاراگاه از سوی مقامات معین می شود تا از آنچه در یک بیمارستان قانونی پنهان شده است سر در بیاورد ...
به خاطر بازی های سیاسی ، یک مرد بیگناه روانه زندان شده و سپس به اعدام محکوم می شود. در اینجا برادر او که یک نابغه است عمدا خود را به همان زندان می اندازد تا خود و برادرش را از آنجا فراری دهد...