داستان فیلم در آینده ای دور روایت می شود و جهانی را نشان می دهد که تقریباً از انسان تهی شده و تحت حکومت هوش مصنوعی درآمده است. "سینا" یک مبارز سرکش تصمیم میگیرد زمین را ترک کند و به دیگر نقاط کهکشان برود تا سلاحی برای خنثی کردن هوش مصنوعی و ماشین های غول پیکر، پیدا کند...
در این قسمت از داستان، ماجراهای «بیلبو باگینز»، «تورین اوآکنشیلد» و گروه دوارف بازگو می شود. آنها همگی با هم متحد می شوند تا سرزمین خود را از اسماگ اژدها پس بگیرند. ارتشی که آنها تشکیل می دهند، ارتشی قدرتمند است اما در مقابل اسماگ هم از نیروهای اهریمنی خود استفاده می کند تا زنان، کودکان و مردان بی دفاع را با جادوی خود سپر بلا کند...
دورف ها و بیلبو و گندلف موفق شدند که از کوه مه گرفته فرار کنند و همچنین بیلبو توانست حلقه را به دست بیاورد حال آنها سفر خود را در راه رسیدن به طلاهایی که اژدهای خوفناک از آن محافظت می کند ادامه می دهند و ...
داستان فیلم قبل از قصه کتاب سه جلدی ارباب حلقهها اتفاق میافتد و نوعی پیشدرآمد بر آن مجموعه فیلم است. داستان حدود 60 سال بین هابیت و یاران حلقه، اولین قسمت سهگانه ارباب حلقهها را دربر میگیرد. بیلبو باگینز شخصیت اصلی داستان برای پیدا کردن یک گنجینه در سفری پرماجرا با گندالف همراه میشود و در نهایت حلقه را پیدا میکند. فیلم اول رویدادهای کتاب هابیت را دربر بگیرد و فیلم دوم در فاصله 80 سال بین آن رمان و اولین کتاب سهگانه حلقه روی دهد ...
این فیلم که براساس داستان واقعی است ، دربارهی یک مرد بیکار به نام دیوید گری است که در خانهی تعطیلاتی والدینش در آرامونا زندگی میکند. او با چندین اسلحه، از جمله یک تفنگ نیمهاتوماتیک، به خشم و عصبانیت مبتلاست. در بعدازظهر روز ۱۳ نوامبر ۱۹۹۰، او با پدر خانوادهای که در همسایگیش است به نام گری هولدن دعوا میکند و سپس با تفنگش هولدن را میکشد. دختران کوچک هولدن، شیکیتا و جاسمین، و دخترخالهای به نام روا شاهد قتل هستند و فرار میکنند...