Lyès Salem

کشیش سیمون برای اولین بار با آلوئه، پسر ۱۱ ساله‌اش روبه‌رو می‌شود. او تلاش می‌کند تا به مقامات عالی‌رتبه‌ی کلیسا ثابت کند که می‌تواند همزمان هم یک کشیش فداکار باشد و هم یک پدر مهربان، حتی با وجود این خبر ناگوار.

یک رمان نویس مغربی پس از انتشار کتابی درباره خانواده خود با مزایا و معایب شهرت ناگهانی روبرو می‌شود...

همه چیز برای یک گروه فیلمبرداری کوچک که یک فیلم زامبی کم هزینه را فیلمبرداری می کنند، زمانی که توسط زامبی های واقعی مورد حمله قرار می گیرند، بد پیش می رود...

سلما، 17 ساله، که در یک خانواده بورژوا و سکولار بربر زندگی می کند. هنگامی که او در کالج با جولین ملاقات می کند، برای اولین بار متوجه تأثیر قوانین پدرسالارانه بر صمیمیت او می شود...

داستان فیلم در مورد یک پزشک است که در مرکز شهر مشغول به کار است کسی که به وسیله همکارانش تحقیر و به یک فرد احساسی تبدیل شده است و می بایست در برابره درد و رنجی که متحمل میشود ایستادگی کند ..

مردی به نام "Jipé" که خواننده اصلی یه گروه راک موفق هست که بعد از اتفاقاتی صدایش دچار میشکل میشود ولی به خوانندگی ادامه میدهد به کمک دوستانش...

یک نویسنده رمانهای جنایی که به شدت در جستجوی یک داستان جدید است توجه اش به خودکشی زنی از یک شهر کوچک جلب می شود و...

این فیلم داستان واقعی قتل عام تعدادی ورزشکار اسراِئیلی به دست چند فلسطینی افراطی در المپیک سال ۱۹۷۲ مونیخ است و متعاقب آن ماموریت سری یک اسرائیلی که در آن افرادی از افراد شناخته شده فلسطین و کسانی که وی تصور می‌کند مسئول این قتلها بوده اند را پیدا کرده و از آنها انتقام بگیرد و یک جوان یهودی به همراه تیمی شروع به انجام این عملیات می‌کند و در راه انجام این عملیات با نکاتی آشنا می‌شود و برخورد می‌کند که برایش غیرقابل تصور بوده و کمی وی را نسبت به اسرائیل نیز بدبین می‌کند...

آشپز جوانی که در یک کشتی نظامی آمریکایی خدمت می‌کند و آرزوی سرآشپز شدن را در سر دارد، به دلایلی از ارتش اخراج یا استعفا می‌دهد. به جای تسلیم شدن به ناامیدی، تصمیم می‌گیرد به پاریس سفر کند و در رستوران سرآشپز مشهور و نویسنده‌ی کتاب‌های آشپزی که الهام‌بخش او بوده، به عنوان کارآموز مشغول به کار شود. داستان فیلم در مورد...

وقتی صوفیا برای مراسم خاکسپاری پدرش برمی گردد، همه خانواده دور هم جمع می شوند. به سرعت مشکلات درونی خانواده آشکار می شوند...

در سال 1922، کنت روستوف خود را در مسکو و در سمت اشتباه تاریخ می بیند. حزب کمونیست موافقت می کند که او زنده بماند، اما او هرگز اجازه ندارد تا روزی که می میرد پایش را بیرون از هتل متروپل بگذارد.