یک دختر ناشنوای پاکستانی در هند گم می شود و هیچ راه برگشتی پیش رویش نیست. یک مرد متعهد و بزرگوار به خود قول می دهد تا او را به سرزمین مادری اش نزد خانواده اش برگرداند...
«جول» که آدمیخجالتی و تا حدی ساده است، در یک مسافرت ساحلی با دو نفر از دوستانش، با «کلمنتاین» که دختری کمفکر و پرانرژی است آشنا میشود. بعد از مدتی این دوستی به پایان میرسد و کلمنتاین دست به یک عمل پاکسازی حافظه از طریق شرکت لاکونا میزند. بعد از پاکسازی، وقتی جول او را میبیند و متوجه میشود که کلمنتاین او را از حافظه و خاطرات خود پاک کرده است، تصمیم میگیرد تا او نیز کلمنتاین را از خاطرات خود پاک کند. اما در میانهی راه پاکسازی و در حالت یادآوری خاطرات، متوجه میشود که مایل به این کار نیست و سعی در منحرفکردن مسیر پاکسازی میکند…
در آینده جامعه وجود دارد که همه احساسات و بیماری ها در داخل آن ریشه کن شده است و همه افراد جامعه با داشتن جایگاهی برابر در صلح و آرامش در حال زندگی کردن هستند تا اینکه یک بیماری جدید و ناشناخته شروع به شیوع پیدا کردن در بین مردم می کند و باعث فعال شدن مجدد عواطف و احساسات در افرادی می شود که…
داستان فیلم از یکی از روزهای پایانی فیلم، روز 488 شروع می شود و یکباره همه چیز به روز اول بازمی گردد. داستان اصلی از تاریخ 8 ژانویه هنگامی که تام هانسن (جوزف گوردون لویت) با سامر فین (زو دشانل)، دستیار جدید رئیسش در دفتر دیدار میکند شروع میشود. تام به عنوان یک معمار آموزش دیده، اما به عنوان یک نویسنده در شرکت کارت پستال لس آنجلس کار میکند. پس از یک شب رقص و موسیقی که تام همراه با دوستش مکنزی و سامر سپری میکند، مکنزی در حالی که مست است اذعان می کند که تام به سامر علاقهمند است. سامر و تام شروع به آغاز دوستی میکنند، اما سامر به عشق حقیقی اعتقاد ندارد و به تام میگوید که هیچ وقت نمی خواهد دوست پسر داشته باشد…
چینی ها به منظور جنگ سالاری و افزایش قدرت خودم به تمامی کشور های همسایه خود حمله کرده اند و برای افزایش نیروی خود میخواهند از افرادی قوی استفاده کنند که انها به معبد میروند و خانواده استادهای بزرگ را به گروگان میگرند…
کوین (جیمز مکآووی) مردی است که از اختلال هویت رنج میبرد و ۲۳ شخصیت متفاوت دارد. او سه نوجوان را میدزد اما هنگامی که این سه نفر سعی بر فرار دارند با تمام این ۲۳ شخصیت کوین مواجه میشوند و …