یک زوج تازه ازدواج کرده به خانه ای نقل مکان میکنند که قبلاً در آن قتلی رخ داده است. آن دو از بدو ورود شاهد اتفاقات عجیب و غریب در آن خانه بوده که باعث فرارشان میشود...
جرج لوتز خانه ای به اسم آميتی ويل را در نيويورک به مبلغ پائينی خريداری کرده و به همراه همسر و سه فرزندش به آنجا نقل مکان می کند. آنها پس از مدتی در می يابند که اين خانه تاريخ خونباری داشته است. يکسال قبل در اين خانه پسر جوانی به اسم رونالد نيمه شب شش عضو خانواده اش را بقتل رسانده است. اکنون جرج و همسرش متوجه اتفاقات عجيب و ترسناکی در خانه می شوند از جمله اينکه بچه های لوتز با ارواح کشته شدگان تماسهائی برقرار می کنند و پدر رالف که کشيش محله است پس از تطهير خانه دچار يک بيماری حاد می شود و همچنين رفته رفته جرج احساس می کند شبيه رونالد شده است...
ژاپن. «يوکو» (ماکي)، مددکار اجتماعي، به عيادت «اما» (زابريسکي) زن بيمار و بستري امريکايي مي رود اما موجودي شبح گونه به او حمله مي کند. «کارن» (گلار)، دانشجوي مبادله اي امريکايي که با محبوبش، «داگ» (بر) در توکيو زندگي مي کند، قرار مي شود که جاي «يوکو» را بگيرد. اما پس از مدتي «کارن» متوجه مي شود که خانه ي «اما» را اشباحي خطرناک اشغال کرده اند...
پس از اتفاقات رخ داده در فیلم اول آبری خواهر کارن به توکیو می آید که او را از بیمارستان بیرون آورده و همراه خود به خانه ببرد اما در بیمارستان کارن توسط روح کایاکو اذیت میشود و سعی میکند برای نجات خواهرش خودکشی کند که کایاکو به دنبال آبری نرود پس از مرگ کارن آبری همراه با خبرنگاری به نام ایسون برای فهمیدن راز مرگ خواهرش تحقیق میکند...
روح کایاکو که در فیلم قبلی برای کشتن دختری به شیکاگو رفته بود همانجا در یک مجتمع مسکونی مانده بود و ساکنین خانه را اذیت میکرد این ساختمون که کم کم خالی میشود قرار بوده کوبیده شود صاحب جدید خانه که پسر جوانی است و همراه با دو خواهرش زندگی میکند خواهر کایاکو را ملاقات میکند که به او میگوید میتواند روح کایاکو را از آنها دور کند و …
هنگامی که اختلال و حمله عصبی سبب میشود تا یک پدر و مادر (نیکلاس کیج و سلما بلیر)، دچار مشکلات روانی شوند، دختر نوجوان و پسر کوچکشان بایستی تا یک 24 ساعت دیوانهوار را تحمل کرده و از دست آنها نجات پیدا کنند…
فیلم درباره فرار دیوانههای زنجیری و پرستاری است که گروگان میگیرند. هال هارتمن پلیسی است که سعی دارد این دیوانهها را قبل از اینکه مرتکب جرم بیشتری شوند، دستگیر کند.
داستان در رابطه با مترسک ادم خوار و عجیبی است با ویژگیهای خفاشی که هر ۲۳ سال یکبار ۲۳ روز به سراغ مردم می اید تا حسابی شکمشو سیر کنه و حالا روز ۲ است و بار دیگر امده تا قربانی بگیرد و اولین قربانی پسر بچه روستایی است از طرفی یک سری بچه های مدرسه ای برای اردو به نزدیکی ان شهر امدند و بی خبر از حوادث…
یک موجود بالدار از هزار سال پیش تاکنون هر ۲۳ سال جان تازه می گیرد تا به مدت ۲۳ روز از بدن انسان هایی که قربانی او می شوند تغذیه کند. رویدادهای فیلم در آغاز روز ۲۲ اتفاق می افتد بطوریکه این موجود تنها ۲ روز مهلت دارد قربانیان بیشتری را از میان افراد بشر شکار کند. این موجود از قدرت شگرفی در پرواز سریع برخوردار است و برای اولین بار در قالب مترسکی در یک مزرعه ذرت ظاهر می شود که در انتظار شکار فرزند مردی است به اسم جک تاگرت . با ربودن این کودک، جک تاگرت در صدد انتقام از موجود بالدار می شود و …
آمار اجساد در شهر در حال افزایش است و هر کدام وحشتناک تر از قبلی کشته شدهاند. با پیشروی تحقیقات، شواهد به یک مضنون برمیگردند : جان کریمر، مردی که اره برقی شهرت دارد و 10 سال قبل مُرده است...
پنج دانش آموز پزشکی به این امید که بینشی به درون رمز و راز آنچه بدست بیاورند که در پشت محدودهی زندگی قرار دارد ، آزمایشی خطرناک و جسورانه را آغاز میکنند. با متوقف کردن قلبهای خود برای مدت کوتاهی ، هر کدام سبب تجربهی نزدیک به مرگ میشود. همانطور که تحقیقات خطرناک و خطرناک تر میشود ، آنها مجبور میشوند که با اشتباهات گذشتهی خود رو به رو شوند و در همین حین نیز باید با عواقب ماورالطبیعی ورود غیر مجاز به سمت دیگر مقابله کنند و…