فیلم "سرباز تنها" داستان واقعی یک سرباز آمریکایی به نام جکسون هارلو است که پس از بازگشت از جنگ، دچار اختلال استرس پس از سانحه میشود. این فیلم به بررسی تأثیرات عمیق این اختلال بر زندگی شخصی و اجتماعی این سرباز و اطرافیانش میپردازد.
فیلم ماجرای مدرسه ای کاتولیک در شهر کوچک کانکتیکات را دنبال می کند که وقتی یک ملکه نوجوان وارد آنجا می شود روابط عاشقانه ای بین دانش آموزان شکل می گیرد و...
جانی پتری پس از به ارث بردن یک مزرعه در تولد ۱۸ سالگی خود متوجه می شود که به فرزند خواندگی گرفته شده بوده. وی خانه را ترک می کند تا زندگی جدیدی شروع کند اما …
دیوید رایس پسر نوجوانی است که به تنهایی با پدرش زندگی می کند و مادرش آنها را ترک کرده است . دیوید یکروز کشف می کند توانایی جهیدن دارد و می تواند با سرعت بسیار زیادی حرکت کند و پرش های بسیار بلندی داشته باشد . او ابتدا تصمیم می گیرد به یک بانک دستبرد بزند و در ادامه پدرش را نیز ترک می کند . هفت سال بعد دیوید زندگی پر ماجرایی دارد و تمام وقت خود را صرف جهیدن در مکانهای مختلف دنیا می کند و بخاطر سرقت از بانک و پول زیادی بدست آورده ، زندگی مرفهی دارد . در ادامه او پی می برد بخاطر یک جهش ژنتیکی چنین توانایی هایی را بدست آورده و افراد دیگری مثل او نیز وجود دارند . او همچنین با مردی به اسم رولند کاکس آشنا می شود که قصد کشتنش را دارد . او هر طور شده از دست رولند گریخته و به زادگاهش باز می گردد و در آنجا دوست دختر دوران نوجوانی اش یعنی میلی را می بیند و همراه او عازم رم می شود …
جرج لوتز خانه ای به اسم آميتی ويل را در نيويورک به مبلغ پائينی خريداری کرده و به همراه همسر و سه فرزندش به آنجا نقل مکان می کند. آنها پس از مدتی در می يابند که اين خانه تاريخ خونباری داشته است. يکسال قبل در اين خانه پسر جوانی به اسم رونالد نيمه شب شش عضو خانواده اش را بقتل رسانده است. اکنون جرج و همسرش متوجه اتفاقات عجيب و ترسناکی در خانه می شوند از جمله اينکه بچه های لوتز با ارواح کشته شدگان تماسهائی برقرار می کنند و پدر رالف که کشيش محله است پس از تطهير خانه دچار يک بيماری حاد می شود و همچنين رفته رفته جرج احساس می کند شبيه رونالد شده است...
رایان بیلینگز دوازده ساله به ترس شدید از تاریکی مبتلا شده است. او هر شب را در عذاب بیدار می گذراند، منتظر می ماند و تماشا می کند که شیطان در تاریکی قوی تر می شود و ترس او را تغذیه می کند. برادر بزرگترش دیل، مشکوک است که رایان مشکلی ندارد و این فقط یک ترفند برای توجه بیشتر است...
در این فیلم، شخصیتی به نام ایوان، از دوران کودکی خاطره هایش را از دست می داده. پس شروع به یادداشت خاطرات روزانه اش می کند. اتفاقات بسیار عجیبی می افتد که زندگی آنها را زیر و رو می کند، و ایوان تمام آنها را از یاد می برد. اما زمانی که بزرگ می شود، روشی پیدا می کند که با استفاده از همان خاطراتی که یادداشت کرده، به خاطره های فراموش شده برسد و این توانایی را پیدا می کند تا گذشته را عوض کند. اما با عوض کردن گذشته، آینده زیرو رو می شود و هر بار زندگی یکی از این دوستان خراب می شود. ایوان هیچ نمی دانست که عوض کردن یک چیز کوچک در گذشته هزاران برابر آینده را تغییر می دهد…
«ترزا آزبرن» (رايت پن)، نويسنده ي روزنامه ي شيکاگو ترييبون، با پسرش، «جيسن» (جيمز) زندگي مي کند. روزي «ترزا» يک بطري در ساحل پيدا مي کند که درون آن نامه اي عاشقانه با امضاي «گ.» خطاب به يک زن قرار دارد. «ترزا» که کاملا مجذوب انشاي غير متعارف نامه شده، در پي يافتن نويسنده اش بر مي آيد...