ایلیس ( سیرشا رونان ) دختر جوانی است که برای آینده ای روشن و بهتر به آمریکا مهاجرت می کند. وی پس از اینکه در محله ای ایرلندی نشین ساکن می شود با مشکلات و تجربیات جدیدی مواجه می شود که یکی از آنها یافتن عشق جدید است اما...
«بروکلین» اثری خوش ساخت با تاثیری عمیق بر بیننده است. فیلمی که در مقام مقایسه با آثاری مشابه با موضوع مهاجرت از اروپا به آمریکای در حال رشد ابتدای قرن بیستم، باید بیشتر شخصی دانست تا استودیویی. «بروکلین» با به چالش کشاندن حس لذت ناشی از ساخت یک زندگی تازه بعد از مهاجرت، آن را در مقابل حس درد ناشی از ترک تمام چیزهایی که عاشقشان هستیم قرار می دهد. طبیعتا نمایش برخی لحظات ناراحت کننده و تراژیک هم در چنین فیلمی اجتناب ناپذیر بوده است. سیرشا رونان با حضور قدرتمند در نقش ایلیس لسی در فیلم «بروکلین» زنگ خطر را برای دیگر مدعیان اسکار ۲۰۱۶ به صدا در می آورد. نقش آفرینی دقیق و هنرمندانه در کاراکتری چند بعدی، دقیق و از لحاظ عاطفی حساس، قرار دادن نام وی در میان مدعیان برندگان اسکار نقش اصلی سال را اجتناب ناپذیر می کند. نمایش وی از حس دلتنگی برای خانه و خانواده تکان دهنده است و حس سردرگمی ناشی از نخستین عشق در سرزمین جدید نیر برای بیینده قابل لمس. طی فیلم، بیننده شاهد توسعه شخصیت ایلیس و تغییر وی از یک دختر دلتنگ و گمشده در سرزمین جدید، به زنی با اعتماد به نفس بالا و خوش آتیه هستیم. حضور مثبت بازیگرانی صاحب نام در نقش های مکمل نیز کمک بسزایی به سیرشا رونان برای ایفای نقش خود کرده است. در میان میتوان جولی والتز در نقش زن صاحب خانه ای عجیب، جیم براودبنت در نقش پدر روحانی فلود مهربان و دامهال گلیسون در نقش یه عشق بالقوه بیش از سایرین قابل ستایش هستند.
فیلم از ایرلند سال ۱۹۵۲ آغاز می شود که طی آن ایلیس در تدارک سوار شدن به کشتی عازم نیویورک است. بنا به درخواست قبلی رز (خواهر ایلیس) از پدر روحانی فلود، وی در نیویورک شغل و مسکنی مناسب برای ایلیس فراهم کرده است. سرانجام ایلیس آشفته حال و ترسیده، تک و تنها و پس از ترک خواهر و مادرش عازم نیویورک می شود. گذر از اقیانوس اطس و بیماری های ناشی از سفر هرچند سخت، اما در مقابل حس اضطراب سنگین ناشی از جدایی و تنهایی در غربت قابل تحمل است. با تمام اینها در نهایت حس دلتنگی نیز در گذر زمان کمرنگ تر شده و ایلیس کم کم زندگی جدید خود را آغاز می کند. کلید آغاز این زندگی عشق تازه با مردی ایتالیایی با نام تونی (اموری کوهن) است که لبخند را به صورت ایلیس باز می گرداند. رابطه آنها آنقدر بی ریا و صمیمانه است که کم کم باعث می شود ایلیس محل زندگی جدید خود (بروکلین) را «خانه» بنامد. هر چند که سلسله وقایع آتی فیلم باعث پیوند خودن مجدد سرنوشت ایلیس با شهر محل زادگاه وی در ایرلند می شود. کارگردان «جان کرولی» با «بروکلین» بر روی داستانی دست گذاشته که برای تعداد بسیاری در سراسر جهان قابل لمس است. داستانی که زندگی انسان ها چه مهاجر و چه غیر مهاجر، با تمرکز بر روی تغییر از جوانی وابسته به خانواده به فردی مستقل را به تصویر می کشد. داستانی درباره بوجود آمدن شخصیتی مستقل که عموما همراه است با حس غم انگیز سست شدن پیوند های خانوادگی و هیجانی برآمده از ساخت آینده. آز آنجا که مهاجرت حاوی شکاف های احساسی و فیزیکی بین فرهنگ های مختلف نیز می باشد، همراه ساختن بلوغ جوانی طی مهاجرت در «بروکلین» به جذابیت آن افزوده است.
فیلم به سه بخش کلی تقسیم می شود و کارگردان، جان کرولی به شکلی ماهرانه از لحاظ بصری به هر یک هویتی منحصر به فرد می دهد. بخش اول در ایرلند تمی تاریک و البته موقرانه دارد. دومین بخش در بروکلین، نیویورک میگذرد. تم رنگارنگ و گنجاندن نشانه هایی از حس نوستالژی نیویورک قدیم از ویژگی های این بخش است. البته لازم به ذکر است که کارگردان به مانند وودی آلن به دنبال تزریق حس شاعرانه و عاشقانه در شهر (اینجا نیویورک) نیست. سومین بخش مجددا در ایرلند میگذرد. این بخش نمایش دوباره ای است از مکان های آشنای بخش اول، اما اینبار با تمی روشن تر و البته اشباع رنگی بالاتر. فیلمنامه «بروکلین» بدون نقص عمل می کند. البته با در نظر گرفتن سابقه فیلمنامه نویس، نیک هورنبوی، و آثار گذشته اش مانند High Fidelity (نویسنده رمان)، High Fidelity (نویسنده رمان)، An Education (فیلمنامه نویس) انتظاری جز این هم نمی رفت. اقتباس هورنبوی از کتاب تام تویبین از نقطه نظر وفاداری به کتاب فوق العاده است. متمم فیلمنامه عملکرد بی نقص سیرشا رونان در مقام کاراکتر اصلی است این اجازه را به مخاطب می دهد تا دنیا را از زاویه دید شخصیت اصلی فیلم ببیند. ایلیس به هیچ عنوان کاراکتری تک بعدی برای سفر به کلیشه های نخ نما شده هالیوود نیست. بلکه فیلم سفریست عاطفی با کاراکتری که طی آن ما با وی آشنا شده و به او اهمیت می دهیم. «بروکلین» فیلمی به شدت کمیاب و خاص در صنعت فیلمسازی این روزهای سینمای جهان است.
تایتانیک، قصه عاشقانهی دو جوان از طبقات اجتماعی متفاوت است که در سفر افتتاحیهی بزرگترین کشتی جهان با هم آشنا میشوند. رز، دختری جوان و اشرافی، برای فرار از یک ازدواج اجباری، خود را به دریا میاندازد و توسط جک، یک هنرمند فقیر و سرزنده نجات مییابد. با وجود مخالفتهای اطرافیان، عشق بین این دو جوان شکوفا میشود؛ اما سرنوشت تلخی در انتظارشان است.
داستان فیلم دربارهٔ پسر ۱۸سالهٔ یتیم و فقیری ساکن بمبئی به نام جمال ملک است که در مسابقهٔ « چه کسی میخواهد میلیونر شود ؟ » شرکت کرده و موفق شده تا مرحلهٔ پایانی پیش برود ؛ همین باعث مظنون شدن پلیس به تقلب در مسابقه می شود و وی را دستگیر میکنند. بازرس پلیس به او میگوید به شرطی آزادش میکند که جمال داستان زندگیش را برای او تعریف کند…
بعضی وقتا زندگی آنطور که ازش انتظار داریم پیش نمیرود. "پت سولاتانو" همه چیزش را باخته. خانهاش، شغلش و حتی همسرش. هم اکنون او بر بازسازی زندگیش مصمم است و میخواهد رابطهش با همسرش را درست کند ولی باید شرایط سختی را پشتسر بگذارد...
داستان فیلم حکایت عجیب بنجامین باتن ، داستان پیرمردی بنام بنجامین ( براد پیت ) است که در سن 80 سالگی انگار دوباره متولد می شود و سنش هر سال کاهش می یابد تا دوباره به سنین جوانی می رسد .او در سن 80 سالگی عاشق دختر بچه ای بنام دیزی (کیت بلانشت ) می شود و هنگام که دوباره به سن جوانی می رسد رابطه عاطفی شدیدی با او دارد …
داستان فیلم درباره ی بازیگری افول کرده به نام ریگن است که سابقاً نقش اَبَرقهرمانی به نام “مرد پرنده” را ایفا می کرده و شهرت و محبوبیت بسیاری داشته است. اما اکنون با فراموشی این فیلم ، زندگی هنری او نیز افول کرده و کمتر فردی است که به مانند گذشته به او بها دهد. از این رو ریگن قصد دارد با اجرای نمایشی بار دیگر در کانون توجه قرار بگیرد. اما…
داستان فیلم در زمان آینده در شهر لس آنجلس اتفاق می افتد. تئودور « خواکین فونیکس » مرد میانسالی است که شغلش نوشتن نامه های عاشقانه از طرف افراد متقاضی به نامزدشان است. تئودور نامه های عاشقانه را به خوبی نگارش میکند ، گویی که عاشق ترین فرد روی زمین است. اما وی در زندگی شخصی خودش چندان موفق نیست...
چاک نولند یکی از کارمندان شرکت پستی فدکس است که در حین یک پرواز چارتر ، هواپیمایش در جنوب اقیانوس آرام سقوط می کند . چاک خودش را به یک جزیره دور افتاده می رساند . نامزد و همکاران چاک پس از مدتی جستجو فکر می کنند چاک مرده و بنابر از جستجو دست می کشند اما …
نیک کاراوی (توبی مگوایر) که در جزیره لانگ زندگی میکند، مجذوب گذشته مرموز و سبک زندگی اسراف کارانه همسایه خود جی گتسبی (دی کاپریو) میشود. او به سمت گتسبی کشیده میشود تا شاهدی بر تراژدی زندگی او باشد...