آينده اي دور. «مگاسيتي- يک» منطقه اي است عظيم و ناامن که آن را «قاضي درد» (استالون) با کمک چند دستيار اداره مي کند. يکي از جانيان محلي، «ريکو» (آسانته) که قبلا «درد» او را به زندان انداخته فرار مي کند و با هيئتي شبيه به «درد» دو نفر را به قتل مي رساند. به اين ترتيب «درد» محاکمه و به زندان ابد محکوم مي شود...
فردی بنام «جانی منمونیک» که حامل اطلاعات است، در حال حمل یک بسته ی اطلاعاتی بزرگ در سرش می باشد. این بسته به قدری بزرگ است که اگر نتواند سر وقت آن را تحویل بدهد، ممکن است جانش را از دست بدهد..
ماجرای پلیسی است که در مبازخ با جنایت کاران در یک ماموریت به شدت زخمی میشود و امیدی به زنده ماندن او نیست که یک شرکت وابسته به پلیس اورا تبدیل به یک ربات پلیس میکند و وارد خیابان میکند تا با جنایت کاران مبارزه کند که او قسمتی از حافظه خود را بیاد میارد…..
فیلم داستانی را در آیندهای نزدیک روایت میکند، وقتی که به مجرمین فرصت داوطلبانه مشارکت در آزمایشهای پزشکی داده میشود به این امید که دوره محکومیتشان کوتاهتر شود. تمرکز داستان بر دو زندانی است که دارویی روی آنها آزمایش میشود که احساساتشان را تغییر و به اجبار در مقابل گذشته قرارشان میدهد...
: مرکز تکنولوژی های نظامی یک واقعیت مجازی خطرناک را که از شخصیت ۱۵۰ قاتل سریالی تشکیل شده به وجود می آورد. اما یکی از آن قاتلان موفق می شود به دنیای واقعی وارد شود
امريکا، قرن بيست و يکم. براي جلوگيري از افزايش جمعيت، قانوني اجرا مي شود که بر طبق آن هر زن فقط حق به دنيا آوردن يک فرزند را دارد. «جان برنيک» (لامبر) و همسرش «کارن» (لاکلين)، که پس از مرگ فرزند اولش اينک براي بار دوم باردار شده، قصد فرار از مرز را دارند، اما دستگير مي شوند. «کارن» مي گريزد و «برنيک» به سي و يک سال زندان در قلعه اي مدرن محکوم مي شود.