بری سیل، نام یکی از باهوش ترین خلبانان دهه های اخیر آمریکاست که استعداد قابل توجهی در این رشته داشت اما در دهه ی هفتاد میلادی فعالیتش را با حمل و نقل مواد مخدر برای گروه های کارتل گره زد! برای افرادی که سیل را نمی شناسند و می خواهند با تماشای فیلم درباره او اطلاعاتی بدست بیاورند، مطالعه پاراگراف بعد توصیه نمی شود اما اگر می خواهید بدانید سیل چه کسی بود و زندگی اش به چه سرنوشتی منجر بشد، ماجرا از این قرار است :
سیل در دهه هفتاد فعالیت های مرتبط با مواد مخدر را آغاز نمود اما در اوایل دهه هشتاد بود که کسب و کار او رونق گرفت. وی با افراد مشهور و بدنامی در عرصه مواد مخدر نظیر پابلو اسکوبار همکاری می کرد؛ فردی که ثروتمندترین ترین قاچاقچی مواد مخدر در تاریخ بشریت بود و ثروت هنگفت اش به 30 میلیارد دلار در آن دوران می رسید! اما در نهایت فعالیت های سیل از دید مقامات امنیتی ایالات متحده پنهان نماند و دستگیر شد. سیل در دادگاه به تحمل 10 سال حبس محکوم شد اما در عوض مقرر شد تا تحت عنوان مخبر به فعالیت هایش ادامه دهد تا سازمان های امنیتی بتوانند دلالان مواد مخدر را شناسایی و نسبت به نابودی و دستگیری اعضای آن اقدام نمایند.
به این ترتیب سیل مخبر سازمان اطلاعات آمریکا شد و پس از مدتها فعالیت در نهایت دادگاه رای به 1000 ساعت کار اجباری وی صادر کرد. اما افراد بزرگترین کارتل جهان که زیر نظر پابلو اسکوبار کار می کردند، او را بیرون از منزلش ترور کردند و به زندگی او خاتمه دادند. پس از مرگ سیل، کشمکش های فراوانی میان سیاستمداران وقت ایالات متحده شکل گرفت که معتقد بودند تدابیر امینی لازم برای حفاظت از جان سیل اعمال نشده و او با مجموعه ای از اطلاعات با ارزش به راحتی توسط کارتل به قتل رسیده است. البته عده ای نیز معتقد هستند که در مرگ او FBI نیز دخیل بوده است.
فیلم « ساخت آمریکا » نیز به زندگی بری سیل می پردازد و بخش هایی از زندگی عجیب و غریب وی را به تصویر می کشد. داستان فیلم از جایی آغاز می شود که سیل ( تام کروز ) تصمیم می گیرد با سازمان اطلاعات آمریکا ( CIA) همکاری نماید و از این جهت با نماینده این سازمان به نام شفر ( دامنال گلسون ) وارد همکاری می شود. بزودی کارتل مخوف مدلن با سیل تماس می گیرد تا هنگام بازگشتش به آمریکا محموله کوکائینی را به لوئیزیانا منتقل نماید. وی انجام این وظیفه بر برعهده می گیرد اما...
داستان زندگی بری سیل به اندازه کافی نقاط تاریکی به همراه دارد که بتواند یک فیلم بیوگرافی تیره و مخوف از آن تهیه و تولید نمود. از این جهت کارگردان ، داگ لیمن که پیش از این با تام کروز در فیلم « لبه فردا » همکاری کرده بود، تصمیم گرفته تا روایتی شبه کمدی - مستند از واقعیت زندگی بری را مقابل دوربین ببرد تا تماشاگر از تماشای زندگی عجیب او سرخورده نشود. از این رو لیمن از تکنیک های فیلمبرداری مستند سازی نظیر نماهای نزدیک حتی در زمان سکانس های بیرونی و تکنیک لرزش روی دست استفاده کرده تا تماشاگر این احساس را داشته باشد که در موقعیت حضور دارد و نظاره گر اتفاقات فیلم است. این ترفند به باورپذیری داستان کرده و رضایت تماشاگر را به همراه دارد. البته این روش چندان در ساخت آثار بیوگرافی متداول نیست اما به نظر می رسد که بکارگیری اش در فیلمبرداری « ساخت آمریکا » خیلی هم بد نبوده است.
دیگر ویژگی مثبت فیلم، نحوه روایت داستان می باشد که شاخصه های کمدی در آن به چشم می خورد و اتفاقاً شوخی های فیلم از کیفیت مناسبی در اجرا برخوردار بوده اند. بکارگیری عناصر کمدی در روایت داستان باعث شده تا قصه سیل پتانسیل بیشتری برای تبدیل شدن به یک اثر سینمایی داشته باشد هرچند که منجر به حذف بسیاری از نقاط تاریک زندگی این خلبان شده است. از جمله عدم علاقه مندی سیل به خانواده که هرگز در حد و اندازه آنچه که در فیلم به تصویر کشیده شده نبود اما به جهت پرورش سوژه برای تبدیل شدن به یک اثر سینمایی، به هسته اصلی داستان اضافه شده که نتیجه بدی هم به همراه نداشته اما بهرحال با واقعیت در تعارض است.
اما برگ برنده « ساخت آمریکا » قطعاً تام کروز است که برخلاف آثار ناامید کننده قبلی اش نظیر « مومیایی » اینبار در نقشی حضور یافته که به شخصیت واقعی خود او نزدیک تر است! همکاری موفق لیمن با کروز در « لبه فردا » تجربه بسیار خوبی در اختیار این کارگردان قرار داده تا بهترین بازی ممکن را از وی بگیرد. در « ساخت آمریکا » کروز پرانرژی و سرخوش است و با توجه به برخی از سکانس های فیلم نظیر لحظات پس از دستگیری او، به نظر می رسد که کارگردان دست او را کاملاً باز گذاشته تا خلاقیت خود را بروز دهد و صحنه را به بهترین شکل ممکن از آن خود نماید و کروز نیز به خوبی از عهده انجام آن برآمده است. دیگر بازیگران فیلم نظیر دامنال گلسون و سارا رایت نیز بازیهای خوبی از خود به نمایش گذاشته اند اما تام کروز تنها ستاره فیلم به شمار می رود.
« ساخت آمریکا » اثر بیوگرافی موفقی درباره بری سیل است که با توجه به نحوه روایت متفاوت آن که برگرفته از عناصر کمدی - مستند می باشد، بر جذابیت های بصری اثر نیز افزوده است. شاید سیل در زندگی واقعی اش سالها با ترس و رنج زندگی کرد چراکه نزدیک ترین همکارانش بزرگترین جنایتکاران تاریخ آمریکای جنوبی بودند، اما در روایت سینمایی اثر ، تلخی این ماجرا به حداقل ممکن رسیده است تا تماشاگر بتواند قصه ای جذاب را شاهد باشد بی آنکه بداند در پسِ نقاب آن، یکی از عجیب ترین رسوایی های دهه هشتاد آمریکا رخ داد که رونالد ریگان را هم وارد معرکه کرد.
متاسفانه کیفیت فیلم برداری و روش فیلم برداری بدی انتخاب شده برای این فیلم . آماتور بودن فیلم با توجه به موزیک و درست استفاده نکردن از قدرت بازیگر .
در حالت کلی به نظر بنده . فیلم میتونست با این داستان خیلی غیر آماتور تر جلو بره و از بازیگر قوی مثل تام کروز استفاده قشنگ تری بکنه .
از ریشه این فیلم مشکل داره .
فیلم درباره وید ویلسون است. مامور سابق نیرو های ویژه که به یک مزدور تبدیل شده کسی که مورد یک آزمایش شرورانه قرار گرفت که به او قدرت های شفابخشی تسریع شده بخشید و شخصیت ددپول را به وجود آورد. به همراه توانایی های جدید و حس شوخ طبعی تاریک و مرموز خود، ددپول به دنبال شکار مردی است که تقریبا زندگی او را نابود کرده بود.
داستان فیلم درباره جوانی به نام گری اگزی آنوین (تارون ادگرتون) است که پدرش را بر اثر یک حادثه از دست داده است، اما همچنان اشراف زادگان را مقصر در مرگ پدرش می داند و از هر فرصتی برای ضربه زدن به آنها استفاده می کند. با اینحال زندگی پر دردسر اِگزی هنگام آشنایی با هری هارت (کالین فیرث) دستخوش تغییر می شود. هری عضو یک سازمان مخفی خصوصی به نام کینگزمن است که وظیفه برقراری امنیت به سبک و سیاق خودشان را دارند...
Henry Pym یکی از بهترین و باهوش ترین دانشمندان سیاره ی زمین می باشد که بعد ها توسط آزمایشاتش به وسیله ای می رسد که با استفاده از آن می تواند سایز بدنش را به بزرگی یک گودزیلا و یا به کوچکی یک مورچه تبدیل کند و به همین دلیل به او Ant-Man (مرد مورچه ای) لقب می دهند. حال او باید یک برنامه ریزی دقیق و معین دنیا را از خطری که تهدیدش می کند نجات دهد...
دیو لیزفسکی یک دانش آموز ساده دبیرستانی است که به کتابهای کمیک علاقه زیادی دارد. او یک روز تصمیم می گیرد یک ابرقهرمان شود، در حالی که نه قدرتی دارد، نه آموزشی دیده و حتی دلیل قانع کنندهای هم برای انجام این کار ندارد.
این فیلم درباره 2 پلیس تازه کار است که مامور می شوند تا یک دلال مواد مخدر را تعقیب کنند اما برای این کار آن ها خودشان را به شکل شاگرد مدرسه ای در می آورند و …
یک سری از پلیس های شهر سعی می کنند که همکارشون که باهوش هست رو به نحوی از راه به در کنند و در این کار موفق می شوند و اورا به شهر کوچکی در لندن تبعید می کنند در آنجا او با یک مرد دست و پا چلفتی مامور اداره شهر هست که در شهر اتفاقات مشکوکی رخ می ده که سعی می کنند بفهمند چه اتفاقی در حال رخ دادن هست…
جان و جین اسمیت از دور به نظر می رسد که زندگی آرام و حتی یکنواختی هم چون زن و شوهرهای عادی دارند. اما شغل اصلی هر دو آدم کشی در دو گروه رقیب است، آنها از شغل یکدیگر اطلاع ندارند تا این که یک روز برای کشتن همدیگر اجیر می شوند. حال زمان افشای اسرار است و زن و شوهر رو در روی یکدیگر قرار میگیرند...
داستان فیلم که براساس واقعیت می باشد درباره "کریس کایل" سرباز نیروی دریایی آمریکا است که توانست تبدیل به ماشین آدم کشی ارتش امریکا شده و رکورد بیشترین کشتن دشمنان در جنگ بعنوان یک تکتیرانداز آمریکایی را از آن خود کند...
