در مورد یک پیانو زن می باشد که در یک جهان شناور و سورئال هر روز در سالنی بزرگ پیانو می زند اما متاسفانه کسی به او گوش نمی دهد. اما به یکباره جهان او فرو میریزد و انیمیشن به یک فیلم درام تبدیل میشود . در واقع بخش انیمیشن منعکس کننده ذهن یک فرد روانی است. بزرگترین آرزوی این پیانو زن نواختن برای دخترش است. کسی که اجازه ی دیدن را به او نمی دهند…
«جان اسميت» که هم راه با انگليسي ها براي تصرف مناطق بکر به ينگه دنيا آمده، با دختري سرخ پوست به نام «پوکاهونتاس» آشنا مي شود. آن دو برخلاف تفاوت هاي فرهنگ و رسم و رسوم قبيله اي به يک ديگر دل مي بندند...
اسکروچ مردی خسیس و بداخلاق که در آستانه کریسمس با تنگ نظری خود قلب منشی همیشه وفادارش را می شکند و در شب کریسمس طبق معمول تنهاست تا اینکه ارواح کریسمس به سراغ او می آیند و او را با خود در سفری طولانی همراه می کنند تا چشم او را به اعمال زشتش باز کنند.
داستان شخصیت امبر (آتش) را معرفی میکند؛ یک زنی جوان، سرسخت، تندخو و آتشین که دوستی او با مردی بامزه، شیطون و آسانگیر به نام وید (آب) و باورهای او درباره دنیایی که در آن زندگی میکند او را به چالش میکشد...
روسيه، سال 1885. خانواده ي موش «ماوسکوويتس» که مورد تهديد گربه هاي قزاق هستند به هامبورگ مي روند و از آن جا سوار يک کشتي به مقصد «دنياي نو» مي شوند. اما در آمريکا نيز آن ها با مشکلات بسياري روبه رو هستند...
موفاسا، تولهای یتیم، با شیر نجیبی به نام تاکا آشنا میشود. این دیدار، ماجرایی را برای گروهی از موجودات آغاز میکند که در جستجوی هویت و سرنوشت خود هستند.
نيو اورليانز، سال 1939. «کارفيس»، صاحب کازينو و شريک تجاري سابق سگي به نام «چارلي»، به نوچه اش دستور کشتن «چارلي» را مي دهد. «چارلي»، به نوچه اش دستور کشتن «چارلي» را مي دهد. «چارلي» که در خليج غرق شده، پاي دروازه ي بهشت چشم باز مي کند. با اين همه، «چارلي» که تشنه ي انتقام از «کارفيس» است، ساعتي را که در بهشت به نام او است مي دزدد تا دوباره به زمين باز گردد.