فیلم سیرکل یا دایره اشاره به موضوعی مهم در جهان امروزی دارد که عبارت است از شفافیت.شفافیتی که جلوی دروغ ،ریا،کارهای مجرمانه و هزاران فساد برخواسته از عدم آنرا میگیرد...اما سوالی که فیلم به بیننده القا می کند این است که ایا این شفافیت مختص به یک جامعه از مردم بی خبر با شعاع محدود است(نام دایره اشاره به آن دارد) و سرانجام به این جواب می خواهد برسد که نه و اگر شفافیتی باید وجود داشته باشد باید شامل همه شود...همه ولا غیر در غیر این صورت جز تجاوز به حقوق نخواهد بود و آیا این شفافیت همه چیز زیباست؟جواب منفیست زیرا در اینصورت مردم با جهان واقعی و پر از درد خود آشنا میشوند.شرکت سیرکل درصدد این است که از این شفافیت برای نقض حریم مردم و کنترل آنها استفاده کند و در باطن آنرا حق خود و یا دیگر افراد کنترل کننده جامعه نمی داند زیرا با این کار دست آنها و هم پیمانانشان رو خواهد شد...پس نتیجه گیری این است که شفافیت یا برای همه است یا برای هیچ کس و صحنه پایانی فیلم نماد این بود که شفافیت همگانی چگونه موجب نمایان شدن بعد حقیقی جامعه با همه تلخیهایش می شود...البته فیلم در بیان این مسئله به شدت الکن و محتاطانه عمل می کند گویی نویسنده اثر نیز پیام را گم کرده است.به همین رو با فیلمی رو برو میشویم که بیننده سرانجام متوجه نخواهد شد که راه حل شفافیت است یا حفظ این حریم و رازداری و فیلم به اثری نه تنها یکبارمصرف تبدیل شده بلکه شاید پیام خود و ارزش دیدنش را نیز زیر سوال ببرد...
مای هلند (اما واتسون)، زن جوانی است که زندگی خود را در شهری کوچک و با شغلی خسته کننده سپری می کند. والدین او نیز بخاطر تامین هزینه های بیماری پدرش واینی (بیل پاکستون) تحت فشار مالی قرار دارند. زندگی و شانس مای زمانی تغییر می کند که توسط یکی از دوستانش به نام آنی (کیرن گیلن) به مصاحبه با یک کمپانی تکنولوژی به نام The Circle (دایره) معرفی می شود، کمپانی ای که سعی دارد با روش هایی جدید تغییراتی در زندگی روزمره مردم و تمام وجوه آن به وجود بیاورد. مای در این مصاحبه موفق بوده و به عنوان یکی از کارکنان کمپانی مشغول به کار می شود.مدت کوتاهی از کار مای در شرکت می گذرد که او همراه با یکی از همکارانش به نام تای (جان بویگا) با اهداف سیرکل آشنا می شود، فردی که مسئول توسعه ی یکی از چشم اندازهای بزرگ شرکت سیرکل می باشد. نگرانی او از بابت بنیان گذاران شرکت یعنی ایامون بیلی (تام هنکس) و تام سنتون (پاتن اسوالت) می باشد، چرا که ممکن است آنها با نقض حریم خصوصی افراد، دنیای واضح تری را ایجاد کنند که در آن بتوان اتفاقات زندگی دیگر افراد را نیز بطور شفاف مشاهده کرد.
فیلم دایره که بر اساس رمانی به همین نام اثر دیوید اگرز نوشته شده، تلاش کرده است تا در ژانر علمی-تخیلی نگاهی به نقش پیچیده ی تکنولوژی در زندگی روزمره ی افراد داشته باشد. اگرچه قبلا نیز به چنین موضوعاتی پرداخته شده است، اما هیچکدام فضای به روز قرن ۲۱ را در اختیار نداشته اند. خوشبختانه کارگردان فیلم جیمز پانسولت از طرحی عالی برای کار خود بهره مند بوده، اما به هیچ وجه نتوانسته است آن را به خوبی اجرا کند. باید گفت که این فیلم بر خلاف داستان و بازیگران خود نتوانسته است هیچ موضوع جالب جدید و قابل بحثی را معرفی کند.
فیلمنامه ی کار که توسط خود پانسولت و اگرز نوشته شده است، دارای آشفتگی های زیادی می باشد. در اوایل کار آنها سعی کرده اند تا مای را فردی دلسوز نشان دهند که ورود به کمپانی سیرکل برایش مانند یک رویا می باشد. آنها در ادامه از شهر کوچک و قدیمی مای به دفتر بزرگ کمپانی تغییر جهت می دهند، تغییری که تضاد بصری را با خود به همراه دارد. فیلم همچنین به موضوع “خصوصی در مقابل عمومی” پرداخته است، موضوعی که حالت کلیشه ای دارد و می تواند باعث کسل کننده بودن فیلم شود. در بهترین حالت نیز باید گفت که مخاطبان فیلم دایره می توانند ایده های این عنوان را بجای خود فیلم، به صورت بسیار کامل تری در روی کاغذ دنبال کنند.
پانسولت سعی داشته است تا در طول فیلم خود با دوربین های مدار بسته ای در سرتاسر جهان یک دید مختلف را نشان دهد، که متاسفانه در این کار نیز به هیچ وجه موفق نبوده است. این فیلم بخاطر عنوان و بازیگران، خود به خود انتظارات زیادی را به دنبال داشته که پانسولت در برآورده کردن آنها نیز شکست خورده است و همین باعث می شود تا هیچ مورد بزرگ و قابل توجهی در فیلم دایره جلب توجه نکند. در بین ناهمواری های فیلم نیز باید به کاراکتر تای اشاره کرد که نمی تواند ارتباط خوبی با مخاطبان داشته باشد، همچنین فیلم دایره ظاهرا دیدی از طرف طرفداران تکنولوژی می باشد در حالی که می توانسته است تعادلی بین مسئله ی تکنولوژی و سایر عوامل ایجاد کند.
تقریبا هیچکدام از اجراهای بازیگران توفیقی برای فیلم نبوده است، البته بازی اما واتسون در نقش مای می تواند تا حدی قابل قبول باشد و به نوعی توجه مخاطبان را به این فیلم جلب کند. همین ضعف در اجرا باعث می شود تا مدت ۲ ساعته ی فیلم برای برخی ها صرفا وقت تلف کردن باشد. همانطور که از نام تام هنکس معلوم است، این بازیگر برنده ی جایزه ی اسکار حضور موفقی در فیلم داشته است، اگرچه او در صحنه های کمی از فیلم دیده می شود، اما همین مقدار نیز تاثیر مثبتی در جریان فیلم دارد و حتی می توان هنکس را به عنوان به یادماندنی ترین نقش فیلم نام برد.
مانند همه ی فیلم ها در فیلم دایره نیز بازیگران مکمل زیادی حضور داشته اند که باید به آنها نیز اشاره کرد. بویگا یکی از این بازیگران است که حضور چندان قابل توجهی در فیلم نداشته است. الار کولترین نقش یکی از دوستان مای یعنی مرسر را بر عهده داشته است، متاسفانه حضور او نیز چندان قابل توجه نیست، اگرچه کارگردان فیلم می توانست با کار بیشتر روی این دو کاراکتر باعث جذاب تر شدن نقش های آنها شود. پاکستون و گلن هیدلی که نقش پدر و مادر مای را بازی کرده اند، هر دو در قالب نقش های کوچک خود به بار عاطفی فیلم کمک کرده اند.
در پایان نیز باید گفت که فیلم دایره تمام پتانسیل های لازم برای موفقیت، از بازیگران گرفته تا داستان اصلی، را در اختیار داشته است، اما بر خلاف رمان و انتظاراتی که از این عنوان می رفت، فیلم به هیچکدام از اهداف خود دست نیافته و بزرگترین ضعف آن را نیز می تواند فیلمنامه ی آشفته ای دانست که توسط کارگردان فیلم و نویسنده ی رمان دایره به تحریر درآمده است و به کسانی که قصد دیدن این فیلم را دارند باید گفت که تریلر های آن می تواند جایگزین بسیار مناسبی برای دیدن خود فیلم باشد.
با توجه به زندان های پر جمعیت کشورآمریکا، دولت ایالات متحده اجازه می دهد تا در آن تمام فعالیت های غیر قانونی در دوره های ۱۲ ساعته قانونی باشد. در این میان خانواده ای با پناه دادن به فردی سیاه پوست خود را در مقابل حمله افرادی با نقاب مخصوص می بینند…
بر اثر آزمايش هاي اتمي فرانسوي ها و غرق شدن يک کشتي عظيم ژاپني در اقيانوس آرام، رد پاي موجودي غول آسا در پاناما پديدار مي شود. کمي بعد موجودي غول آسا، «گودزيلا» وارد نيويورک مي شود و پس از آن که مورد حمله ي نيروهاي ارتش قرار مي گيرد و زخمي مي شود، «دکتر نيکو» (برادريک) مقداري از خونش را آزمايش مي کند و در مي يابد تخم ريزي کرده است.
بدون هیچ گونه هشدار قبلی, منبع انتشار نا معلوم, در ظرف فقط چندین دقیقه, … یک سری اتفاقات عجیب و ترسناک در شهرهای بزرگ آمریکادر حال وقوع است؛ برخی از مردم به عقب گام برمیدارند, برخی دیگر در هنگام حرف زدن دچار آشفتگی میشوند و یا حرف خود را تکرار میکنن و یا در کل بیحرکت میشوند. برخی دیگر دست به خودکشی میزنند
آرتور فلک، که در حرفه کمدی توفیقی نیافته بود، در بیمارستان روانی آرکهم به سر میبرد. در آنجا با زنی به نام هارلی کویین که عشق زندگی او میشود، ملاقات میکند. فلک پس از آزادی از بیمارستان، به همراه هارلی، سفری عاشقانه اما پرماجرا و در نهایت ناگوار را آغاز میکنند.
داستان در آینده ای نه چندان نزدیک اتفاق می افتد. همه عالم دیجیتالی شده و شرکتی بزرگ مدیریت یک جامعه مجازی را بر عهده دارد که در آن می توان اختیار خود را به کـسی دیگر داد تا برایتان تصمیم بگیرد. در این جامعه به افرادی که محکوم به مرگ شده اند فرصتی داده می شود تا وارد یک بازی جنگی به نام قاتلین شوند و اختیار خود را به (بازی خور) هایی بدهند که آنها را هدایت میکنند و اگر پس از 30 مرحله زنده ماندند آن ها آزاد خواهند شد...
«دکتر سوزان مکليستر» (باروز) با مطالعه و انجام آزمايش هايي در مورد کوسه ها، در پي باززايي بافت هاي مغز آدمي است. او با تغيير و اصلاح DNA کوسه ها، آن ها را به درجه ي هوشمندي انسان ها نزديک تر کرده. «مکليستر» و گروهش سرگرم کار روي يک کوسه ي اصلاح شده هستند که حيوان به هوش مي آيد. کوسه به محققان حمله و آزمايشگاه آنان را ويران مي کند…