"مَدی" دختری 17 ساله بدلیل بیماری نادری که دارد، تمام شبانه روز خود را در خانه سپری میکند و نمی تواند از محیط مهر و موم شده خانه اش فاصله بگیرد. اما یک روز با دیدن پسر همسایه، "مَدی" عاشقش می شود و تصمیم میگیرد بخاطر او از جان گذشتگی کند...
دختر ۱۸ ساله ای به نام مدی وایتیر (آماندلا استنبرگ) از زمان کودکی بخاطر یک ویروس از نقص سیستم ایمنی رنج می برد، نقصی که باعث می شود بدن او در مقابل کوچکترین ویروس ها و عفونت ها توانایی مقاومت کردن نداشته باشد. همین بیماری عجیب باعث شده است تا مدی تمام عمر خود را در خانه بماند و ارتباط او نیز فقط با سه نفر محدود شود که شامل مادر و دکترش (آنیکا نونی رز)، پرستارش کارلا (آنا دلا رگیورا) و دختر کارلا، رزا (دنوب هرموسیلو) می باشند. مدی برای گذر زمان در خانه به خواندن رمان ها و نوشتن نقد های کوتاه آنلاین می پردازد.
با این حال زمانی که خانواده جدیدی همسایه مدی می شوند، پسر جوان خانواده یعنی اُلی (نیک رابینسون) با مدی آشنا می شود و همین پیشرفت آشنایی او را امیدوار می سازد تا بتواند شناخت درستی از دنیای بیرون از خانه داشته باشد. او به رابطه ی سخت خود (بخاطر بیماری عجیبش) با الی ادامه می دهد و این مسئله باعث آشنایی با زندگی در دنیای واقعی و خارج از حبابی می شود که خود را به آن محدود کرده است.
فیلم Everything, Everything (همه چیز، همه چیز) که بر اساس رمانی به همین نام اثر نیکولا یون به چاپ رسیده در سال ۲۰۱۵ می باشد، اکثر عناصر یک فیلم رمانتیک/درام/نوجوانی مثل اولین دیدار، عشق و اولین بوسه عاشقانه که توسط مسئله ای تهدید می شوند را در خود جای داده است. یکی از سورپرایز کننده ترین حوادث این فیلم را می توان ساختار داستانی آن نامید که از این طریق، پیچیدگی های جدیدی به رابطه غم انگیز و معمولی اضافه شده است، مانند رابطه بین دو شخصیت اصلی فیلم که از همان ابتدا مثل یک رابطه عاشقانه معمولی و تکراری نیست و فیلم به لطف عملکرد قابل قبول بازیگرانش به یک عنوان نوجوانی/درام و رمانتیک تبدیل شده است.
همانطور که مشخص است، فیلم بطور ویژه ای بر روی کاراکتر مدی تمرکز دارد که باعث خلاقیت و الهام بخشی آن نیز شده است. سکانس آغازین فیلم که در آن مدی به توضیح وضعیت خود می پردازد، دقیقا نشان می دهد که او درگیر بیماری نادر نقص ترکیبی سیستم ایمنی بدنش است و برای گذراندن ادامه زندگی اش باید چه شرایطی را تحمل کند. در ادامه نیز، کارگردان فیلم استلا مگی (کارگردان فیلم Jean of the Joneses) و فیلمبردار ایگور جادو-لیلو (فیلمبردار فیلم The Kids Are Alright) صحنه هایی را به نمایش می گذارند که به مخاطب این امکان را می دهد تا خود را در دنیای مدی ببیند.
فیلم Everything, Everything (همه چیز، همه چیز) - آماندلا استنبرگ و نیک رابینسون
قانع کننده ترین صحنه های فیلم را می توان به صحنه هایی اختصاص داد که مدی در تخیلات خود سیر می کند، مخصوصا زمانی که او صحبت ها و پیام های بین خود و اُلی را مرور می کند. از آنجایی که تمرکز فیلم بر روی مدی است و او نیز بیشتر اوقات خود را در خانه حضور دارد، این مسئله باعث شده است تا کارگردان فیلم مگی و فیملنامه نویس فیلم جی. مایلز گودلو (فیلمنامه نویسThe Age of Adaline) دقت زیادی در این موضوع داشته باشند، البته آن ها در این راه از طراح تولید فیلم American Sniper (تک تیر انداز آمریکایی) یعنی شاریس کاردناس کمک گرفته اند و این طراح نیز نقش مهم خود را در مسائل طراحی محیط فیلم به خوبی ایفا کرده و باعث شده است تا فیلم به جای کاغذ، عملکرد بسیار بهتری در روی صحنه داشته باشد.
انتخاب بین آماندلا استنبرگ و نیک رابینسون به عنوان بازیگر اصلی فیلم کار چندان ساده ای نیست، چرا که هر کدام از آن ها در بازی نقش های مدی و اُلی عالی ظاهر شده اند. از یک طرف، فیلم تمرکز ویژه ای بر روی مدی، مشکلات ویژه و محیط زندگی او دارد و از طرف دیگر نیز با نبود اُلی هیچ گاه رابطه عاشقانه ای شکل نمی گرفت که بتواند باعث امیدواری مدی شود و به لطف هر دوی این بازیگران جوان است که فیلم عنوان عاشقانه را به خود می بیند.
فیلم با توجه به داستان خود، فرصت چندانی به بازیگران مکمل برای حضوری چمشگیر در صحنه نداده است، با این حال بازی آنیکا نونی رز در نقش مادر و دکتر مدی که با مشکل بسیار جدی ای در زندگی اش رو به رو شده است، جلب توجه می کند. در مورد اُلی نیز فیلم مانور زیادی درباره رابطه او و خانواده اش نسبت به رابطه اش با مدی، نداشته است، موضوعی که در مورد کاراکترهای کارلا و رزا نیز کاملا صدق می کند.
در پایان نیز می توان گفت که فیلم همه چیز، همه چیز با فیلمنامه اقتباسی و اجرای عالی بازیگران جوان خود، عناصر لازم برای یک فیلم جالب رمانتیک، درام و نوجوانی را رعایت کرده است و شخصیت های مدی و اُلی در فیلم باعث می شوند تا مخاطبان ارتباط نزدیکی با آن داشته باشند و رمان اصلی فیلم را به خوبی درک کنند.
در پروازی اکتشافی بر فراز اقیانوس هند، «ستوان پیت ماوریک میچل» ( کروز ) و همراهش، «ستوان نیک گوس برادشا»( ادوادز )، چند میگ جنگی دشمن را با مانورهای غیر معمول از میدان به در می برند و برای شرکت در کلاس های مدرسه ی آموزشی نخبگان نبرد هوایی نیروی دریایی در کالیفرنیا ( معروف به تاپ گان ) انتخاب می شوند و...
"آندرا ساچز" روزنامه نگار ساده ای است که به تازگی فارق التحصیل شده است.او به عنوان دستیار دوم "میراندا پرایستلی" مدیر اجرایی بی رحم و جدی یک مجله مد استخدام می شود. رویای "آندرا" تبدیل شدن به یک رونامه نگار ماهر و روبرو شدن با چالش در شغل حرفه اش است .دستیار اول "میراندا" توصیه هایی درباره طرز رفتارش به "میراندا" می کند...
این فیلم دربارهٔ یک سفینه فضایی است که هزاران نفر را به سیارهای دور دست میبرد، اما یکی از محفظههای خوابش ایراد دارد و در نتیجه یکی از مسافران ۹۰ سال زودتر از موعد مقرر از خواب برخواسته و وقتی میبیند که به تنهایی در حال پیر شدن و مردن است تصمیم میگیرد مسافر دیگری را نیز بیدار کند…
در پلسیلوانیا یک توافقنامه بین مردم دهکدهای کوچک و موجوداتی که در بیشههای اطراف ساکنند، وجود دارد: مردم دهکده وارد بیشه نمی شوند، و موجودات بیشه هم به دهکده پا نمی گذارند. این توافقنامه برای سالها پابرجا مانده است، تا اینکه...
«جان مارتلو» ( جوزف گوردن-لویت ) همه چیز در زندگی اش بر وقف مرادش است: آپارتمان، اتومبیل، خانواده. با این حال او از شرایط ناراضی است و به دنبال لذت بیشتری از زندگی می گردد. از این رو جان با دو زن متفاوت آشنا شده و بواسطه رابطه اش با آن دو درس های بزرگی در مورد زندگی و عشق می گیرد...
جانی دپ نقش ویل کَستِر،نابغه کامپیوتری را بازی می کند که در آستانه ایجاد پیشرفتی بزرگ در زمینه هوش مصنوعی است.این مسئله او را تبدیل به هدف گروهی تروریستی می کند که اعتقاد دارند پیشرفت کامپیوترها زوال بشر را به هم راه خواهد داشت و…