صدها سال است که انسان ها کره ي زمين را به دليل آلودگي ترک کرده اند و روباتي به نام «والي» هم چنان به کار زباله جمع کردن مشغول است. تا اين که از طرف انسان ها روباتي به نام «ايو» به کره ي زمين فرستاده مي شود تا امکان بازگشت تمدن بشري به زمين را بررسي کند. خيلي زود «ايو» به نتيجه ي مورد نظر دست پيدا مي کند و پس از چندي به سفينه ي فضايي حامل انسان ها برگردانده مي شود. اما «والي» نيز که به «ايو» دل باخته به دنبال او به راه مي افتد...
وال-ای كمپانی پیكسار همزمان در سه زمینه موفق عمل می كند: یك انیمشین دلربا٬ یك شگفتی بصری و یك داستان علمی تخیلی شسته رفته. پس از "Kung Fu Panda" فكر كردم فقط تصورات زودباورانه ی بچگانه ام را تحلیل داده ام٬ اما این جا همچون "در جست و جوی نمو" با فیلمی طرف هستید كه حتی اگر بزرگ شده باشید می توانید از آن لذت ببرید. آن چه كه در اینجا تا حد زیادی بدون رد و بدل شدن دیالوگی به درستی عمل می كند٬ شگفت انگیزتر است؛ فیلم به سادگی از موانع زبانی عبور می كند كه با در نظر گرفتن این نكته كه دارد یك داستان نجومی می گوید٬ كاملا در مسیر درست گام برمی دارد.
داستان فیلم در 700 سال آینده روایت می شود. شهری كه در آن آسمان خراش ها از روی زمین قد برافراشته اند. نگاهی دقیق تر آشكار می كند كه این آسمان خراش ها از زباله های به طور مرتب فشرده شده به شكل مكعب و تل انبار شده بر روی هم٬ ساخته شده اند. در تمام زمین فقط یك موجود در تكاپو و حركت وجود دارد. او وال-ای است؛ آخرین ربات در حال كار از نسل ربات هایی كه از انرژی خورشیدی استفاده می كنند. او- كه جنسیتش مذكر است و داستان هیچ شكی راجع به این باقی نمی گذارد- آشغال ها را جمع می كند٬ با شكمش كه مثل یك خاك انداز عمل می كند آن ها را برمی دارد٬ به شكل یك مكعب آن را فشرده می كند٬ با قدم های تراكتوروارش حركت می كند تا آن ها را به بالای آخرین آسمان خراشش ببرد و خیلی مرتب بر روی ستون ها بگذارد.
او تنها آفریده از جنس وال-ای است. اما آیا خودش از این موضوع باخبر است؟ شب كه می شود او به خانه اش می رود؛ محوطه ی یك انبار بزرگ كه وسایل به درد بخوری را از جست و جوهایش در زباله ها در آن جمع كرده است و آن ها را با چراغ های كریسمس آراسته است. به محل استراحتش می رود و به خواب می رود. فردا روز دیگری است: یكی از هزاران روز پس از آن كه آخرین انسان ها٬ زمین را ترك كرده اند و در سفینه های غول پیكری كه در مدار قرار دارد نشسته اند٬ سفینه ای كه تبدیل به منشا آدم های چاق و تنبل شده است.
یك روز٬ روزمرگی همیشگی وال-ای در هم شكسته می شود. چیز جدیدی در دنیایش ظاهر می شود٬ كه در غیر این صورت دنیایش فقط شامل چیزهای قدیمی و متروك می شد. به چشم ما این یك سفینه ی براق است. به چشم وال-ای چه كسی می داند؟ سفینه٬ وال-ای را بر می دارد و او به همراه آخرین كشف گران بهایش- یك گیاه سبز و عالی و كوچك كه در یك خرابه پیدایش كرد و آن را در یك كفش كهنه كاشت- به سفینه ی اكسیوم كه در حال چرخش است بازگردانده می شود.
این ها برای مشتاق شدن شما كافی بود یا باز هم می خواهید بشنوید؟ اینجاست كه در فیلم اولین صداهای مربوط به حرف زدن شنیده می شود٬ اگرچه وال-ای به تنهایی فهرست یا دایره ای از جیغ٬ تق تق٬ و خرخر قطعات الكترونیك و یك جفت چشم چرخان كه به هنگام دیدن پایین٬ او را شبیه انسان جلوه می دهد دارد. با یك خانواده ی Hoverchair ملاقات می كنیم و این نامگذاری به این دلیل است كه فضاپیما آن ها را كه بر روی صندلی های راحتی لمیده اند و هیچ تلاشی نمی كنند نزدیك زمین به این طرف و آن طرف می برد. همه ی آن ها به اندازه عمه ی سوزی چاق هستند.
البته همه ی گناه از جانب آن ها نیست.از زمانی که اكسیوم٬ انسان ها را در دنیایی سبکتر و با کششی کمتر به این سو و آن سو می برد، از آن ها موجوداتی ساخته است شبیه به آن چه خود او با دست های خودش می سازد و در مغازه های لوازم الکتریکی به فروش می رساند.
حالا ذهنیتی از وال-ای٬ فرمانده ی سفینه٬ عده ای از مردم كه در اطراف زمین می پلكند و سرنوشت موجود زنده ی سبز داریم و چند قدم پیش تر كه موجب ضربان قلب سر آرتور كلارك٬ همراه با لذت می شود: بازگشت مجدد انسان غارتگر به خانه.
فیلم نگاه شگفت انگیزی دارد و مانند بسیاری از انیمیشن های پیكسار٬ پالت رنگی روشن و خوشایند ولی نه تحمیل كننده و همزمان كمی واقع گرایانه پیدا می كند. شیوه ی طراحی آن مانند كتاب های مصور است و بیش از آن که شبیه به داستان های قهرمانی باشد سرشار از همان نوع شوخ طبعی است.همه ی فرم های پر پیچ و خم آن٬ دست در دست هم داده اند تا فرمی جذاب را به فیلم هدیه کنند. اندیشه های بسیاری باید وارد طراحی وال-ای كه در او عاطفه ای كمیاب احساس كردم٬ شده باشد. این تكه ی بزرگ حلبی را كنار Kung Fu Panda تصور كنید. به پاندا تقریبا دستور اكید داده شده كه دوست داشتنی باشد٬ در مقابل٬ من فكر می كنم كه او فقط كمی چاق بود و بیش از این جذابیتی نداشت. اما وال-ای عبوس٬ سخت كوش و با دل و جرات است و شخصیتش را با زبان بدن (body language) نشان می دهد و بیشتر با آن دوربین ویدئوی شبیه دوربین دوچشمی كه به جای چشمانش كار می كند. فیلم به سنتی نزدیك می شود كه به اولین روزهای والت دیزنی (Walt Disney) برمی گردد. در آن روزها والت دیزنی تا حد امکان تعابیر انسانی را تقلیل بخشید تا به چیزی ورای ترکیبات خود دست یابد و راه هایی را پیدا كند كه آن ها را برای حیوانات٬ پرندگان٬ زنبورهای عسل٬ گل ها٬ قطارها و هرچیز دیگری ترجمه كند.
آن چه كه بیشتر جلوه می كند این است كه من فكر نمی كنم شیوه ی داستان گویی دلربای فیلم به راحتی به این سطح رسیده باشد. با همراهی آندره استانتون (Andrew Stanton) به عنوان كارگردان و یكی از نویسندگان كه در "جست و جوی نمو" را كارگردانی كرده و نوشته بود٬ وال-ای شامل ایده های زیادی است و نه فیلمنامه ای كه به سادگی و بی فكر نوشته شده باشد و در آن شخصیت ها با فنون رزمی در نماهای سرپایین (high-angle shots) با هم مبارزه كنند. وال-ای شامل كمی كار بر روی بخشی از مخاطبان و كمی اندیشه است و مخصوصا برای تماشاگران جوان تر احتمالا مهیج است. این داستان به شیوه ی متفاوتی گفته شده و با یك نگاه واقع گرایانه می توانست فیلم علمی تخیلی به مراتب بهتری بشود.
یک دلقک ماهی به نام مارلین است که در مورد پسرش نیمو زیادی حساس است و او را در اقیانوس گم میکند و در پی آن با کمک ماهی به نام دوری به جستجوی نیمو میپردازد...
«موفاسا»، سلطان جنگل، فرزند کوچکش، «سيمبا» را جانشين خود اعلام مي کند. برادر بدجنس او، «اسکار» (آيرونز) که مي خواهد سلطان باشد، با کشتن «موفاسا» و گناهکار جلوه دادن «سيمبا»، او را فراري مي دهد و خود حاکم مطلق مي شود. «سيمبا» در جايي دور از خانه و زادگاهش بزرگ مي شود و با ظاهر شدن روح پدر و شنيدن واقعيت تصميم به بازگشت مي گيرد...
انیمیشن درمورد پیرمردی است که در شهری بزرگ زندگی میکند و از کل جامعه فاصله گرفته است و در تنهایی به سر می برد. خانه ی کوچک او در میان آسمان خراش هایی است که هر روز بلندتر می شوند و اکنون شهرداری میخواهد خانه ی او را تخریب کند و تخلیه کند. اما پیرمرد حاضر نیست خانه اش را به هیچ وجه ترک کند به همین علت با هزاران بادکنک که به خانه اش وصل کرده است به پرواز در می آید تا سفر پر ماجرایی را آغاز کند. اما بر حسب اتفاق پسر شش ساله ی همسایه نیز با او همراه می شود و آنها در سفری به جنگل ها و طبیعت دور افتاده ماجراهای جالبی را تجربه می کنند و …
اندی پسربچه ایست که کلی اسباب بازی دارد و درمیان آنها وودی کلانتر را بیشتر دوست دارد و با او بازی میکند. در دنیای اسباب بازیها وودی از همه محبوب تر است. در جشن تولد اندی، او یک آدم فضایی به نام باز لایتیر هدیه میگیرد. حالا اندی باز را بیشتر از همه اسباب بازیها دوست دارد. وودی در جمع اسباب بازیها محبوبیت خود را از دست دادهاست و این امر باعث درگرفتن رقابتی شدید بین باز و وودی شده است.
Monsters Inc یکی از جذابترین انیمیشنهای کمپانی والت دیزنی است که در سال ۲۰۰۱ روانه بازار شد و توانست با استقبال خوب مخاطبان روبرو شود . در این انیمیشن داستان سرزمین هویلاها روایت میشود . جایی که کارخانه ای با نام کارخانه هیولاها وجود دارد که برای تولید انرژی از ترساندن کودکان مختلف هنگام شب و تولید انرژی از ترس و جیغ آنها استفاده میشود . رئیس کارخانه به هیولاها تاکید کرده که کودکان موجودات خطرناکی هستند و حق نزدیک شدن به آنها را ندارند ...
اندی دیگه بزرگ شده است و کم کم روانه رفتن به دانشگاه میشود و اسباب بازی هایش که وودی و باز هم جزء آنها هستند قرار است که داخل اتاق زیرشیروونی انبار شوند. ولی قبل از اینکه این اتفاق بیفتد به صورت تصادفی دور انداخته میشوند و بعد از گذراندن ماجراهایی، خود را در یک مهدکودک می یابند.
خانوادهای از ابرقهرمانهایی که سعی می کنند زندگی کاملا معمولی ای را در بین مردم داشته باشند، از روی اجبار وارد یک نبرد می شوند تا دنیا را نجات دهند...
داستان در مورد پسری به نام هری پاتر است که پیش خاله و شوهر خالهاش زندگی می کند، زیرا پدر و مادرش سال ها قبل در یک تصادف کشته شدهاند. هری پاتر که در این ۱۰ سال زندگی پیش خانوادهٔ دورسلی تحقیر را تحمل کرده، با افشای یک راز توسط فردی عجیب، ناگهان خود را جادوگری می یابد که بزرگترین جادوگر قرن را از بین برده است. امّا این جادوگر که ولدمورت نام دارد هنوز نابود نشده است و کمر به قتل پسری بسته است که زنده ماند.
«رمي» موشي شهرستاني عاشق آشپزي است و الگوي او «گوستو»، سرآشپز يکي از معروف ترين رستوران هاي پاريس. روزي «رمي» از مرگ «گوستو» باخبر مي شود و اتفاقي به پاريس مي رسد. پس از چندي نيز در رستوران «گوستو» - که حالا رونق خود را از دست داده، مخفيانه مشغول به کار آشپزي مي شود...