فیلم داستان زندگی "الیزابت باتوری" است کسی که به عنوان کُشنده ترین قاتل زن در تاریخ بشریت شناخته شده است...
«تونی استارک» که یک مخترع و کارخانه دار میلیاردر است، به وسیله چند نفر دزدیده می شود و آنها او را مجبور می کنند که سلاحی اسرار آمیز بسازد اما به جای آن استارک زره ای آهنین می سازد و به وسیله این زره از چنگشان می گریزد و به آمریکا بر می گردد و تصمیم می گیرد از این زره برای مبارزه با شر استفاده کند.
داستان زندگی پدر و دختری است که فاصله سنیشان بیست و پنج سال است و در نیویورک زندگی می کنند، پدر خانواده یک رماننویس مشهور برنده جایزه پولیتزر با بازی «راسل کرو » است که باید با مشکلات روحی و روانی و همچنین بزرگ کردن یک دختر کوچک دست و پنجه نرم کند.
مخترع دیوانه ای (پرایس) با عشق و علاقه، موجودی مصنوعی به نام «ادوارد» (دپ) می سازد. «ادوارد» تمامی استانداردهای جسمانی بشر را داراست و فقط دست هایش مشکل دارد. (مخترع، موقتا یک جفت قیچی در انتهای دست های او کار گذاشته است.) وقتی مخترع مهربان می میرد، «ادوارد» تنها می شود….….
سيلم، ماساچوستس، شب هالووين، سال 1693: سه خواهر جادوگر بد ذات به کمک کتاب جادوي شان نيروي جواني را از جسم دخترکي بيرون مي کشند تا جوان شوند. اهالي دهکده اين سه خواهر جادوگر را دار مي زنند، ولي آنان پيش از مرگ مي گويند که اگر جوان با کره اي شمع سياهي در خانه ي آنان روشن کند، آنان دوباره به زندگي باز خواهند گشت...
در ساقه یک بامبو درخشان دخترکی پدیدار می شود که یک بامبوشکن آن را مییابد و توسط خود و همسرش نگهداری و بزرگ میشود...
یک خواننده پاپ، پس از کنار گذاشتن حرفه خود برای بازیگری، توسط یک طرفدار وسواسی و روحی شبیه به گذشته خود مورد آزار و اذیت قرار می گیرد. این اتفاقات باعث می شود که او به آرامی دیوانه شود.
وارثان خانه اي قديمي، از دکتري به نام «جيمز هاردي» (پولمن) که متخصص مسايل ماوراء الطبيعه است، دعوت مي کنند تا خانه را از ارواح پاک سازي کند و او با دخترش، «کت» (ريچي) به قصر مي آيد. در نخستين برخورد، سه روح شرور به نام «ديلاق» (نيپوت)، «خپله» (گارت) و «بوگندو» (آلاسکي) مزاحم او مي شوند، اما در ضمن روح خوبي به نام «گاسپر» (پيرسن) با «کت» دوست مي شود...
«گومس آدامز» (جوليا) با همسرش، «مورتيشا» (هيوستن)، دو فرزندش، «ونزدي» (ريچي) و «پوگسلي» (ورکمن) و مستخدمان وفادارش، «تينگ» (که دستي بريده از مچ است) و «لورچ» (استرويکن)، زندگي نامتعارفي را در قصري عجيب و غريب مي گذرانند. «گومس» به دنبال «فستر»، برادر گم شده اش است و وکيل حقه باز خانواده (هدايا) مي کوشد مردي به نام «گوردون» (لويد) را به جاي «فستر» جا بزند و املاک «آدامزها» را تصاحب کند.
قرن نوزدهم، فرانسه. «ژان والژان» (هیو جکمن)، مردی است که بخاطر سرقتی که انجام داده، سال هاست از چنگ پلیسی بی رحم بنام «ژاور» (راسل کرو) می گریزد. او سرپرسی دختر یتیمی بنام «کزت» را بعهده می گیرد، و این تصمیم او زندگی هر دوی آن ها را برای همیشه تغییر می دهد...