داستان درباره پادشاهی است که توانست بر مشکل لکنت خودش غلبه کند و مردم کشورش را بر علیه هیتلر پشتیبانی کند! فیلم درباره روابط بین پادشاه ششم انگلیس جرج ششم (پدر ملکه الیزابت) با بازی خیره کننده کالین فیرث و دکتر معالجش استرالیایی اش جفری راش است که تلاش می کند مشکل لکنت او رابرطرف کند و به او قوت قلب دهد. فیلم بر اساس داستانی واقعی دربارهی پادشاه جورج ششم ساخته شده است …
آوریل سال ۱۸۶۱، عمارت عظیم تارا در آتلانتا. « اسکارت اوهارا » ( لى ) در مىیابد که مرد رؤیایىاش، « اشلى ویلکس » ( هوارد ) به او علاقه اى ندارد و در صدد است با « ملانى همیلتن » ( د هاویلند ) ازدواج کند. اما از طرف دیگر « رت باتلر » ( گیبل ) عضو بدنام یک خانواده ى ثروتمند ساکن چارلستن دلباخته ى « اسکارلت » سرزنده مىشود و در او ویژگىهایى شبیه به خود پیدا مىکند.
«جیمز کول» (ویلیس)، یک زندانی حکومتی است که در سال 2035 به شرطی با آزادی اش موافقت می شود که به زمان گذشته برگردد و مانع گسترش یک بیماری ویروسی شود. این بیماری باعث نابودی بیش تر مردم کره ی زمین شده و به خاطر آلودگی هوا، بازماندگان در زیرزمین زندگی می کنند.
جنگ جهانی دوم است و ارتش روسیه توانسته تا ۱۲ کیلومتری برلین نفوذ کرده و آنجا را محاصره کند. اختلاف بین افسران آلمانی بالا گرفته و تعدادی از آنها قصد ترک برلین را دارند و عده ای دیگر به او وفادارند و قصد ماندن در برلین را دارند .عده ای از افسران به هیتلر پیشنهاد ترک برلین را میدهند که او قبول نمی کند و قصد مقابله با روس ها را دارد و این در حالیست که روس ها هر لحظه به شهر نزدیک میشوند. نقشه های هیتلر برای حفظ برلین با شکست مواجه میشود… ( این فیلم چند روز پایانی حکومت هیتلر را نشان میدهد )
«مایکل»، «استیون» و «نیک»، سه کارگر جوان در یک کارخانه هستند که داوطلب می شوند که به ارتش پیوسته و به جنگ در ویتنام بروند. قبل از رفتن، استیون با «آنجلا» ازدواج می کند و این مراسم عروسی، به مراسم خداحافظی آن ها نیز به حساب می آید. بعد از تجربه سختی های بسیار در جنگ، آن ها به اسارت گرفته می شوند و ...
«کارمن» (خیل)، مادر «اوفلیا» (باکرو)، به تازگی با «ویدال» (لوپس) سروان بی رحم ارتش «ژنرال فرانکو» ازدواج کرده است. خیلی زود «اوفلیای» کوچک، که تازه خانواده اش در یکی از دهکده های دور افتاده ی اسپانیا خانه گرفته، در دنیای تخیلی خود غرق می شود و وارد هزارتویی می شود که «پان» (جونز) موجودی افسانه ای، بر آن حکم می راند… این فیلم ساخته گیلرمو دل تورو کارگردان فیلم های پسر جهنمی و تیغ ۲ است.
در اواخر قرن نوزدهم در لندن، رابرت انجیر، همسرش جولیا و آلفرد بوردن بعنوان دستیاران یک شعبده باز باهم کار می کنند. جولیا بر اثر یک تصادف در حین اجرا جان میدهد و رابرت، آلفرد را بخاطر مرگ همسرش سرزنش می کند و رابطه دوستانه بین آنها جایش را به دشمنی میدهد. بعد از مدتی هردو شعبده باز هایی مشهور، و رقبایی سرسخت برای یکدیگر می شوند و در اجرای یکدیگر خرابکاری می کنند. وقتی آلفرد یک حقه ناب را روی صحنه اجرا می کند، رابرت غرق در تلاش برای فاش کردن راز رقیبش می شود و این کار او عواقب غم انگیزی را به دنبال دارد...
جیک سالی سرباز فلج نیروی دریایی به ماموریتی در پاندورا، قمر یکی از سیارات دوردست میرود. او در میابد که که انسانها قصد دارند موجودات شبه انسان پاندورا بنام «ناوی» را نابود کنند تا منابع با ارزش آنها که در جنگلهایشان نهفته است، را بدست آورند. جیک با یک هویت «آواتار» به داخل مردم ناوی نفوذ می کند، و از طرفی هم به سرهنگ کوارتیچ قول می دهد با ارتش همکاری کند...