داستان فیلم در مورد یک مادر جوان به نام آمبر هیل می باشد که شوهر خود را در افغانستان از دست میدهد و میکوشد تا دختر جوانش بری را در غیاب پدرش بزرگ کند. او با یک راننده مسابقه ای به نام کودی جکسون ملاقات می کند. کسی که به وی کمک می کند تا ایمان خود را بازگرداند ...
داستان این فیلم درباره مادر جوانی است که بعد از حملهی یک موجود بیگانه به زمین، تلاش میکند تا دو فرزند خود را از طریق رودخانه به پناهگاه امنی برساند. این مادر به فرزندان خود آموخته تا برای آگاهی از خطرات، از گوشهای خود به خوبی استفاده کنند؛ او چشمان خود و بچههایش را با چشمبندهایی بسته است. ماجراهای فیلم جعبه پرنده براساس رمانی به همین نام و به نوشتهی جاش مالرمن، ساخته شده است. داستان این فیلم در آیندهای نزدیک رخ میدهد.
داستان فیلم بر روی یک گروه چهار نفری دوستان دبیرستانی تمرکز میکند: ناتسوکی، تامویا، کییچی و تسویشی. این چهار پسر هیچ فعالیت ورزشی ندارند و سعی دارند با مطالعه خود را سرگرم کنند اما با به میان آمدن پای عشق همه چیز عوض میشود و...
داستان فیلم درباره ی دوستی کارول و سومیت و بالا پایین های این دوستی بین آنها و ماجراهایی که برایشان پیش می آید میباشد و...
دو خانواده ی منحصر بفرد با هم آشنا می شوند که این رابطه شادی، موسیقی، عشق و چند پاسخ در مورد یک خانواده ی واقعی در قرن 21 را به همراه دارد …
در شب انتخابات ریاست جمهوری سال 2016، کَـس، محافظ یک کلاب در لس آنجلس، با فریدا ملاقات میکند و داستان عاشقانه این دو شروع میشود...
جین سیک، 21 ساله، با خانواده اش به یک خانه جدید نقل مکان میکند. او مبتلا به اسکیزوفرنی هست اما تحت مراقبت مهربانانه خانواده اش هست و مشکلی ندارد تا روزی که...
وو جین (So Ji Sub) پس از مرگ همسرش سو اِ (Son Ye jin) از پسرش جی هو مراقبت می کند. همسرش پیش از مرگ یک قول غیر باور به وو جین می دهد که یک سال بعد در روز بارانی برگردد! یک سال بعد، به طرز خیلی عجیبی دوباره ظاهر می شود، اما او هیچ چیز را به یاد نمی آورد…
هنگامی که یک راهب قرون وسطایی به طرز غیرمنتظره و ترسناکی میمیرد ، کلیسا مفتش متیو را اعزام میکند. دانشمندی منطقی تا در رابطه با این موضوع تحقیقاتی انجام دهد. زمانی که متیو نیز در حالی که راهبان بیشتری به شکلی رازآلود جان خود را از دست میدهند ، مغشوش میشود ، باید دریابد که علم نمیتواند وقایع ترسناک پیرامون او را توجیه کند و…
داستان درباره شخصی به نام لورا (پنهلوپه کروز) هست که در آرژانتین و در شهر بوئنوس آیرس زندگی میکند، او به همراه فرزندانش برای شرکت در یک جشن به شهری در نزدیکی مادرید که در آن بزرگ شده است برمیگردد. در این سفر که پیشبینی میشد به تجدید دیدار از اعضای خانواده خلاصه شود، رویدادهای غیرمنتظرهای به وقوع میپیوندد که بر روند زندگی لورا و خانوادهاش تأثیر میگذارد.