داستان این فیلم درباره ی ماموری مخفی به نام آری بن سون است که ماموریت دریافت می کند. او باید دانشمندی را از منطقه ای جنگی خارج کند اما زمانی که ماموریت لو می رود او متوجه می شود که در یک نقشه بزرگتر قرار دارد و…
دو افسر خوش قلب و میهن پرستی به طور ناگهانی در معرض خطر قرار میگیرند. سرپرست سرهنگ ابشی سینگ اعتقاد کامل به نظام کشور دارد، در حالیکه جورج جی باکسی به علت نگرانی اخیر در نظارت، متفاوت فکر می کند ...
او صبحها مشغول هنرنمایی در یک فیلم بلکباستری است که زندگی حرفهای او را تغییر میدهد. یک بازیگر ایرلندی که سعی در پشت سرگذاشتن گذشته خود دارد، با وقایع ویرانکنندهای مواجه میشود که هوشیاری و عقلانیت او را دچار شک میکند...
داستان فیلم در دوران رکود اقتصادی آمریکا در دهه 1930 روی میدهد. جرج پمبرتن (بردلی کوپر) همراه سرنا (جنیفر لارنس)، همسر جوان خود که تازه با او ازدواج کرده به کارولینای شمالی میرود تا یک امپراتوری الوار راه بیندازد. حاکمیت موفق و بی رحمانه آنها در کوهستان زمانی پیچیده میشود که سرنا پی میبرد نمیتواند بچه دار شود...
زن آرایشگری که موهایش را به خاطر سرطان از دست داده متوجه میشود که شوهرش مشغول عشق بازی با شخص دیگری است،این زن پس از سفر به ایتالیا بخاطر رفتن به جشن ازدواج دخترش با مردی که زنش مُرده آشنا میشود، مردی که دنیا را بخاطر از دست دادن همسرش سرزنش میکند …
آنتون (پرسبرانت) و ماريان (ديرولم) از هم جدا شده اند. پسر آنها الياس ( ريگارد) نام دارد و در مدرسه با دانش آموزي آشنا مي شود که همين آشنايي مشکلاتي را براي او ايجاد مي کند.
برادران کاهیل با انکه در گذشته بسیار صمیمی بوده اند اما اکنون راه خود را از یکدیگر جدا کرده اند. سام که برادر کوچکتر است به ارتش پیوسته و تامی یک زندگی معمولی را با همسر و تنها دخترش می گذراند تا اینکه سام در یک عملیات دچار حادثه می شود و دچار مشکلات روحی می شود و برای درمان به آمریکا بر میگردد. تام برادر کوچکتر را به منزل خود می آورد اما سام که دچار مشکلات روحی زیادی است با تام و خانواده اش دچار مشکل می شود و مجموعه ای از خاطرات گذشته و اتفاقات آینده او را آزار می دهد و اکنون تام سعی می کند تا به هر شکلی به برادرش کمک کند تا سلامتی خود را باز بیابد...
یک زن جوان که به تازگی همسرش را از دست داده، دوست پریشان حال همسرش را برای زندگی با خود و دو فرزندش دعوت می کند. این دوست، که به دلیل از دست دادن همسر خود دچار افسردگی شده است، در ابتدا با این پیشنهاد مخالفت می کند، اما سرانجام قبول می کند. با گذشت زمان، او با کمک خانواده، زندگی خود را تغییر می دهد و به یک مرد قوی و مستقل تبدیل می شود. او به خانواده کمک می کند تا با از دست دادن همسرشان کنار بیایند و با آن روبرو شوند.
"سیسلی" پس از اینکه نامزدش در یک حادثه رانندگی مجروح شده و از کمر به پائین فلج می شود دچار افسردگی عمیقی می شود. او با "نیل" پزشک بیمارستانی که نامزدش بستری است رابطه ای مخفیانه آغاز می کند.رابطه ی آنها وقتی پیچیده می شود که مشخص می شود همسر این پزشک راننده ای است که با نامزد او تصادف کرده است...
نیل، استادکار، برای نصب آشپزخانه جدید سوش می آید. آنها بلافاصله به یکدیگر علاقه مند می شوند. این علاقه برای آنها که در روابط پرمشکل خود هستند، یک راه فرار شیرین است...