داستان در سال 1961 و در بحبوحه جنگ سرد رخ میدهد. این داستان، روایتگر زندگی داگ هامرشولد، دیپلمات و اقتصاددان، است که پس از فرماندهی نیروهای سازمان ملل در نخستین عملیات نظامیشان، برای برقراری آتشبس با دشمنان، در اقدامی نومیدانه سوار هواپیما میشود.
داستان مردی جوان به نام آرتور (چارلی هونام) را روایت میکند که باید برای حضور در صحنه های نبرد آموزش و تعلیم ببیند ولی برای رسیدن به این هدف، در ابتدا باید راه سرنوشتش را پیدا کند. پس از سالها تلاش و کوشش، سرنوشت او را لایق دانسته تا آرتور شمشیر افسانه ای را که در سالها درون سنگ خفته است بیرون بکشد و به ظلم و ستم پایان دهد...
داستان فیلم در سال ۱۹۴۰ در برلین رخ می دهد. یک زوج، خبری مبنی بر کشته شدن فرزندشان در میدان نبرد دریافت میکنند. پس این دو تصمیم میگیرند تا در مقابل رژیم نازی بایستند اما بزودی با گشتاپو “نیروی پلیس مخفی آلمان نازی” روبه رو میشوند…
در اوایل دهه 60 میلادی، یک فرماندهی ایرلندی باید با گردان 150 نفره اش در برابر محاصرهی 3 هزار نفری سربازان کنگویی به رهبری مزدوران فرانسوی و بلژیکی که برای شرکت های استخراج معدن کار میکنند، مقاومت کند...
در سال ۱۸۷۰ که مهاجران آمریکایی باعث قتل خانوادهی یک رهبر باند بد نام می گردند و مردم نیز به او خیانت کرده و ناجوانمردانه او را طرد می کنند، وی مجبور می شود به تنهایی به شکار قانون شکنان بپردازد...
کارگاه یونا لینا(توبیا زیلیا کوس) از دکتر اریک بارک(میکائیل پِرش برانت) می خواهد تا با استفاده از روش هیپنوتیزم ژوزف پسر نوجوان بازمانده از قتل عام بی رحمانه خانواده اش را به حرف آورد. دکتر بارک کم کم به نتایجی می رسد اما ناشناسی پسر خود او را می دزدد و به او هشدار می دهد در صورتی که دست از هیپنوتیزم برندارد او را خواهد کشت. کارگاه لینا با کمک دکتر بارک پی می برد که لیدیا مادر حقیقی ژوزف عامل قتل عام بوده و در این راه ژوزف را وادار به کشتن افراد خانواده اش کرده است. آنان با کمک سیمونه (لِنا الین) همسر دکتر بارک محل اختفای لیدیا -را پیدا می کنند و پسربچه را نجات می دهند اما لیدیا کشته می شود…
همیلتون به عنوان مامور مخفی وارد گروهی از مافیای سوئد می شود که در کار قاچاق سلاح به تروریست ها هستند. اما ناگهان گروهی ناشناس به این گروه حمله می کند و همه به جز همیلتون کشته می شوند. اما آنها چه کسانی بودند و از کی دستور گرفتند. حالا همیلتون می خواهد این موضوع را بفهمد ….همیلتون به عنوان مامور مخفی وارد گروهی از مافیای سوئد می شود که در کار قاچاق سلاح به تروریست ها هستند. اما ناگهان گروهی ناشناس به این گروه حمله می کند و همه به جز همیلتون کشته می شوند. اما آنها چه کسانی بودند و از کی دستور گرفتند. حالا همیلتون می خواهد این موضوع را بفهمد ...
آنتون (پرسبرانت) و ماريان (ديرولم) از هم جدا شده اند. پسر آنها الياس ( ريگارد) نام دارد و در مدرسه با دانش آموزي آشنا مي شود که همين آشنايي مشکلاتي را براي او ايجاد مي کند.
درست در زمان های مربوط به تغییرات اجتماعی ، جایی که جنگ و فقر بی داد میکرد ، ماریا که دختری سخت کوش بود برنده که دوربین عکاسی میشود . تصمیم اینکه این دوربین را نگه دارد ، زندگیش را تغییر میدهد ...