لرکه، یک مدیر هتل جاهطلب، برای توسعه هتلی در مزرعه انبه الکس به مالاگا فرستاده میشود. دختر لرکه به او ملحق میشود و انتظار یک تعطیلات نادر را دارد. احساسات غیرمنتظرهای بین لرکه و الکس به وجود میآید و آنها را مجبور به گرفتن تصمیماتی میکند که زندگیشان را تغییر میدهد.
چهار بچه بدون حضور بزرگترها، در یک آپارتمان با قوانین خودشان زندگی میکنند. وقتی بازرس مدرسه شروع به پرسیدن سوال درباره والدین همیشه غایب آنها میکند، بچهها برای جلوگیری از فرستاده شدن به پرورشگاه، نقشهای میکشند...
وقتی که یک سرآشپز دانمارکی برای فروش تجارت پدرش به توسکانی سفر می کند، با یک زن محلی آشنا می شود که او را تشویق می کند تا در رویکرد خود به زندگی و عشق تجدید نظر کند...
زن آرایشگری که موهایش را به خاطر سرطان از دست داده متوجه میشود که شوهرش مشغول عشق بازی با شخص دیگری است،این زن پس از سفر به ایتالیا بخاطر رفتن به جشن ازدواج دخترش با مردی که زنش مُرده آشنا میشود، مردی که دنیا را بخاطر از دست دادن همسرش سرزنش میکند …
کریستیان، فارغالتحصیل تازهی دبیرستان و ۱۸ ساله، عاشق سانِه، مادر مجرد ۳۶ سالهای میشود که در کار تابستانی او وی را اغوا میکند. رابطهی پرشور آنها باعث میشود که او جنبههای جدیدی از وجود خود را کشف کند.
فیلم داستان چهار عاشق را دنبال م کند."اینگبرگ" که احساس می کند جذابیتی ندارد و "جوناس" جوان که به قدری جذاب است می تواند هر کسی را جذب خود کند."آنا" زنی جوان با ناتوانی فیزیکی و "آندرس" مردی حساس با مشکلات روانی...
دو پسر بچه به نامهای “چاک” و “فلای” به کنار دریا میروند و خواهر کوچک چاک “استلا” را نیز با خود به آنجا میبرند. آنها به شکلی تصادفی سر از آزمایشگاه یک دانشمند حواسپرت درمیآورند. استلا از معجونی که دانشمند ساخته مینوشد و تبدیل به یک ستارۀ دریایی میشود. فلای و چاک نیز برای اینکه به دنبال او بروند از معجون مینوشند. دانشمند به آنها میگوید که اگر ظرف 48 ساعت از معجون پادزهر ننوشند برای همیشه ماهی باقی میمانند…