یک مأمور زن FBI به دنبال قاتلی زنجیرهای است. در حین تحقیقات، او با سرنخهای مرموزی روبرو میشود که برای دستگیری قاتل باید آنها را رمزگشایی کند.
سم ویلسون (Sam Wilson)، که اکنون به عنوان کاپیتان آمریکا شناخته میشود، درگیر یک بحران بینالمللی میشود و باید پرده از راز انگیزههای پشت یک توطئه جهانی و خطرناک بردارد.
در آپارتمانی در نیویورک، خانوادههایی پس از حمله با سلاحهای بیولوژیکی، در دوران قرنطینه و انزوا برای زنده ماندن در شرایط جدید تلاش میکنند، در حالی که با کمبود غذا، انرژی و صبر روبرو هستند.
هانا، گیمری ماهر که از آگورافوبیای شدید رنج میبرد، با دریافت تجهیزات جدیدی که مهارت او را در بازی افزایش میدهد، دچار تردید میشود. او درمییابد که این تجهیزات شاید قادر به خواندن ذهن او - یا حتی کنترل آن - باشند.
خانوادهای در سفر جادهای، مجبور به توقف در مزرعهای متروکه میشوند و برای زنده ماندن باید با خطرات و چالشهای پیش رو مقابله کنند.
در هالیوود دهه ۸۰، ماکسین مینکس، ستاره فیلمها و بازیگر مشتاق، بالاخره به موفقیت بزرگی دست پیدا میکند. اما در حالی که یک قاتل مرموز به دنبال ستارهگان زن هالیوود است، ردی از خون گذشتهی شوم او را تهدید میکند که فاش شود.
رودگر، پسری که تنها در ذهن آماندا وجود دارد، همبازی او در ماجراجوییهای خیالی و پرهیجانش است. هنگامی که رودگر به تنهایی به شهر خیالیها، محل زندگی و کار شخصیتهای خیالی فراموششده، قدم میگذارد، با خطری مرموز روبرو میشود.
اکسل فولی پس از تهدید به جان دخترش به بورلی هیلز بازمیگردد. او با دوستان قدیمیاش، جان تاگارت و بیلی روزوود، برای کشف یک توطئه همکاری میکند.
پدری به همراه دختر نوجوانش به یک کنسرت پاپ میروند، اما متوجه میشوند که وارد مرکز یک رویداد تاریک و شوم شدهاند.
گردنبندی در برج آتشنشانی ویران شده پیدا میشود. روح جانی که از جنایتی قدیمی خشمگین است، زنده میشود و به دنبال گردنبند میرود.