نیکولائه مورومته، که کوچکترین پسر خانواده است، در دهه ۱۹۵۰ تبدیل به یک نویسنده جوان و سرشناس میشود. زندگی او و روابط عاشقانهاش تحت تأثیر فضای متشنج و سوءظنآمیز آن دوران قرار دارد.
سگ یک زن در واگن متروی بخارست مدفوع می کند. این حادثه توسط دوربین نوجوانی که آن را در فضای مجازی منتشر می کند، شکار شده است. هرج و مرج رخ می دهد ,و ...
داستان کاستی که تصمیم میگیرد با پدرش ساندو بعد از سالها دیدار کند و یک ملاقات خانوادگی سورپرایز برای او ترتیب دهد. این کار کاستی راه فراری از مشکلات زناشوییاش است. اما در این سفر، پدر و پسر با گذشته و حال خود روبرو میشوند و رابطهشان به چالش کشیده میشود...
چند هفته پس از مرگ همسرش یوانا در یک تصادف اتومبیل، مست و تنها در شبی که او 42 ساله می شود، با الکساندرو ملاقات می کند. سباستین، مردی خجالتی و جوانتر، در پنج ماه گذشته معشوقه یوانا بوده است. سباستین درخواستی ظالمانه دارد: او از الکساندرو می خواهد که به او کمک کند تا بر ناامیدی ناشی از مرگ یوانا غلبه کند...
سرافیم، یک فارغالتحصیل تازه از دانشکده پزشکی، در دهه ۶۰ میلادی در رومانی توسط سرنوشت به شهر عجیب و غریب پالیلولا برده میشود. پالیلولا یک شهر ارواح است، گم شده در وسط ولاخیا. یک منطقه قرنطینه، یک بیمارستان غیرمنطقی، یک کلینیک زنان که هیچ بچهای در آن به دنیا نمیآید. یک جامعه کوچک از احمقان، تنبلان، آوارگان با قلبهای فرشته در زیر خورشید زندگی میکنند...
داستان فیلم حول محور دراگوس بایندر، کارگردانی میچرخد که در پی کشف رازهای پنهان خانواده خود است و میکوشد تا با استفاده از قدرت فیلمسازی، بر زخمهای عمیق دوران کودکی خویش فائق آید.
در سالهای بحران جنگ سرد در دهه ی ۸۰ دولت رومانی یک مجموعه ی محبوب و طولانی را در مورد کاراگاهان و پلیس هایی خلق کرد که نه تنها اسباب سرگرمی تماشاگران شد بلکه حس ملی گرایی را تقویت کرد…