این فیلم با الهام از حقایق تاریخی، داستان عشق و بقا در برابر پسزمینهی تبعید 40000 زمیندار و افراد غیررومانیایی به دشت باراگان، «سیبری رومانیایی» توسط کمونیستها در سال 1951 را نشان می دهد ...
چند هفته پس از مرگ همسرش یوانا در یک تصادف اتومبیل، مست و تنها در شبی که او 42 ساله می شود، با الکساندرو ملاقات می کند. سباستین، مردی خجالتی و جوانتر، در پنج ماه گذشته معشوقه یوانا بوده است. سباستین درخواستی ظالمانه دارد: او از الکساندرو می خواهد که به او کمک کند تا بر ناامیدی ناشی از مرگ یوانا غلبه کند...
وقتی مورد اعتمادترین دوست ماثایوس به او خیانت می کند ، او تصمیم می گیرد تا تمام توان و قدرت خود را جمع کند تا بتواند حریف قدرتمند خود را متوقف سازد و به یک قدرت باستانی دست یابد …
یک گروه تبهکار بی رحم شهر کوچک معدنی را محاصره می کنند، و سردسته گروهشان ( دنی ترجو ) را به قتل می رسانند. اما او در جهنم فرصتی دوباره می یابد تا بازگردد و انتقامش را بگیرد...
در جنگ جهانی دوم، آشنایی اوا، نوجوان شانزده ساله، با مرد مرموزی به نام تودور، که با غیبشدنهایش به رابطهشان آسیب میزند، تجربهای از زنانگی را برای او رقم میزند.