تولد : November 8, 1935 در Sceaux, Seine [now Hauts-de-Seine], Île-de-France, France
جوایز : 1 مرتبه نامزدی جایزه .گلدن گلاب. همچنین 9 جایزه و نامزد دریافت 3 جایزه دیگر.
آلَن فابیَن موریس مارسِل دُلون (به فرانسوی: Alain Fabien Maurice Marcel Delon) بازیگر مشهور فرانسوی است. وی در طول زندگی حرفهای خود با کارگردانان شناختهشدهای همچون لوکینو ویسکونتی، ژان-لوک گدار، ژان-پییر ملویل، میکلآنجلو آنتونیونی و لویی مال کار کردهاست و افتخار دریافت جوایز معتبر سینمایی مانند جایزه سزار را داشتهاست.
آلَن دُلون در ۸ نوامبر ۱۹۳۵ در دهکدهای به نام «سو» (به فرانسوی: Sceaux) در حوالی پاریس به دنیا آمد. نام پدرش «فابیَن» و مادرش «ادیت» بود. زمانی که آلَن ۴ سال بیشتر نداشت پدر و مادرش از هم جدا شدند و بهناچار سرپرستیاش به خانوادهای دیگر واگذار شد. او در خانهای رشد کرد که روبهروی یک زندان بود و آلن با بچههای نگهبان زندان همبازی بود. پس از چند سال، پدر و مادرخواندهاش بر اثر حادثهای کشته شدند و وی دوباره تحت سرپرستی مادرش، که با یک قصاب محلی ازدواج کرده بود، قرار گرفت. او در دوران کودکی به دوچرخهسواری، فوتبال و رفتن به سینما علاقهٔ وافری داشت. او دوران تحصیلی خود را در مدارس کاتولیک گذراند و از آنجا که پسر شلوغی بود چندین بار از مدرسه اخراج شد و در ۱۵ سالگی بهکلی درس و تحصیل را ترک کرد. پس ناپدریاش بهناچار او را به مغازهٔ قصابی برد تا این حرفه را به او بیاموزد، اما آلن هیچ علاقهای به این حرفه نداشت و در ۱۷ سالگی خانه را ترک کرد و به ارتش پیوست.
وی در ارتش در یگان تفنگداران دریایی بهعنوان چترباز به خدمت ادامه داد و در سال ۱۹۵۴ در جنگ هند و چین حضور داشت. او دوران خدمت خود را در ارتش با اشتیاق ادامه داد. وی در مورد خاطراتش در آن زمان میگوید: «در آنجا دوستانی پیدا کردم، کسانی که با آنها حرف میزدم و به حرفهایم گوش میدادند».
آلن در ۱۹۵۶ از خدمت ترخیص شد و بهعنوان باربر و سپس بهعنوان پیشخدمت در کافههای مختلف پاریس به کار پرداخت. او درآمد ثابتی نداشت و مستقل از خانوادهاش زندگی میکرد. طی همین مدت با بسیاری از بازیگران که در کافههای محل کارش رفتوآمد داشتند آشنا شد. یکی از بازیگران ژان کلود بریالی بود. آنهایی که دربارهٔ زندگی او تحقیق کردهاند میگویند که او با دنیای زیرزمینی جنایتکاران در ارتباط بوده و مدتی هم با آنها زندگی میکرد. این دو دوست در سال ۱۹۵۷ تصمیم گرفتند با هم به جشنوارهٔ فیلم کن بروند. این تصمیم، زندگی آلن را برای همیشه تغییر داد. آلن که یک آدم معمولی بود و هیچگونه تجربهٔ بازیگری نداشت و آن شب هم با یک دست لباس کرایهای به جشنواره رفته بود، پس از بازگشت از جشنواره به یک فوقستاره تبدیل شد. چهرهٔ فوقالعاده جذاب او در آن مجلس کاملاً سرآمدِ همگان بود و در آنجا بود که کارگردانان مختلف به سراغ او آمدند. او بیشتر در نقش دزد و یا آدمکش اجیرشده بازی میکرد.
در دههٔ ۱۹۷۰، علاوه بر بازی در فیلم، دومین کمپانی تولید فیلم خود را تأسیس کرد و به جمعآوری ثروت پرداخت. وی دیگر یکی از ثروتمندان جهان بود و فیلمهایی که او تهیه میکرد با آرم AD بودند. او سپس یک شرکت هواپیمایی تأسیس کرد و بخشی از ثروت خود را در زمینهٔ موردعلاقهاش، یعنی جمعآوری آثار هنری و پرورش اسبهای مسابقه، سرمایهگذاری کرد. گنجینهٔ شخصی او کمنظیر است و صاحب عتیقههایی است که بسیاری از آنها در موزهها به نمایش گذاشته شدهاست. او در دههٔ ۱۹۸۰ به سوئیس نقل مکان کرد تا بر عملکرد شرکتی که محصولاتش را به نام «آلن دلون» به فروش میرساند نظارت بهتری داشته باشد. دفتر این شرکت در شهر ژنو است.
فیلم داستان "کلنل پییر نوئل راسپگی"،کسی که چتربازان فرانسوی را برای مقابله با پارتیزانهای هندوچین و بعدها در طول جنگ استقلال الجزایر رهبری کرد را روایت می کند...
محکوم سابق ادی و همسرش کریستین تلاش می کنند تا زندگی جدیدی برای خود و دخترشان کتی در سانفرانسیسکو بسازند، اما افسر پلیس مایک ویدو مصمم است ادی را به زندان بازگرداند...
"مارک" قماربازی متقلب پس از رابطه با همسر رئیس مافیا در نیویورک برای نجات جانش پا به فرار می گذارد.او در پناهگاه مردم فقیر مخفی شده و با "باربارا" زنی ثروتمند آشنا می شود."باربارا" او را به عنوان راننده خود استخدام می کند.در عمارت "ملیندا" برادرزاده "باربارا" به او علاقه مند می شود و...
در سال ۱۷۸۹، در جریان انقلاب فرانسه، راهزنی به نام «لاله سیاه» از ثروتمندان دزدی می کند و به فقرا کمک می کند . او خود را یک انقلابی معرفی می کند، اما در واقع یک اشرافزاده است که نقش یک انقلابی را بازی می کند . او در یکی از سرقتهایش، با پلیس درگیر شده و مجروح می شود ...
در پى حمله ى «گاریبالدى» به سیسیل، شاهزاده ى سالینا، «دون فابریتسیو» (لنکستر)، می پذیرد که برادرزاده ى محبوبش «تانکردى» (دلون) به ارتش «گاریبالدى» بپیوندد. در سفر هر ساله ى شاهزاده و خانوادهاش به ییلاق، «تانکردى» هم به آنان میپیوندد و دل به «آنجلیکا» (کاردیناله)، دختر «دون کالوگرو» (استوپا) میبندد…
"چارلز" مجرمی که دهه هفتم عمر خود را میگذراند و به تازگی از زندان آزاد شده، نقشه ی همسرش برای ادامه یک زندگی متوسط آبرومندانه ی آرام و بی دغدغه را رد میکند. او از هم سلولی خود، "فرانسیس" درخواست کمک میکند تا اینکه ...
در حومه رم،"ویکتوریا" نامزدی خود را پس از یک شب پردردسر با "ریکاردو" به هم می زند.او به مرکز شهر می رود تا با مادر خود ملاقات کند و با "پیرو" که یک فروشنده است آشنا می شود.اما رابطه آنها به دلیل طبیعت مادیگرای "پیرو" محکوم به شکست است و...
چهار برادر روستایی که به تازگی پدر خود را از دست داده اند به همراه مادر خود به برای پیدا کردن کار به شهر میلان می روند. جایی که برادر بزرگترشان هم اکنون در آنجا مشغول کار است و تصمیم دارد با دختر مورد نظر خود ازدواج کند. اما پیدا کردن کار به این سادگی ها هم نیست و برادر ها با مشکلات جدید تری رو به رو می شوند...
دو آمریکائی بهنامهای «تامریپلی» (دلون) و «فیلیپ گرینلیف» (رونه) برای سفر تفریحی به ایتالیا آمدهاند. «تام» در پی به دست آوردن پنج هزار دلاری است که پدر فیلیپ در صورت ترغیب پسرش به بازگشت به آمریکا پرداخت خواهد کرد. اما تام، آرامآرام، جلب زندگی بیدغدغه فیلیپ، محبوبهاش (لافوره) کشتی تفریحی او میشود و تصمیم میگیرد که به جای ترغیب فیلیپ به بازگشت به آمریکا، او را به قتل برساند و خودش جای او را بگیرد...