تاکشی یامادا به دهکده ای کوچک در منطقه هوکوریکو می رسد و در کارخانه کوچکی که خمیر ماهی درست می کند شروع به کار می کند. او در یک ساختمان آپارتمانی قدیمی و ارزان زندگی می کند و آرام آرام ساکنان دیگر را ملاقات می کند. او با کوزو دوست می شود که دلیل پنهانی آمدن تاکشی به دهکده را متوجه می شود...
نه سال پس از زلزله و سونامی توهوکو در سال 2011، دو مورد قتل در سندای، استان میاگی رخ می دهد. فرض ها بر این است که دو قربانی توسط یک فرد به قتل رسیده اند. هر دو قربانی تمام بدن خود را بسته بودند و از گرسنگی مردند. یاسوهیسا تون به عنوان مظنون این قتل ظاهر می شود....
اوسامو یک کارگر معمولی ساختمان است، اما درواقع خرج زندگی خود را با فروش اجناسی که با پسرش شوتا از فروشگاهها میدزدند، به دست میآورد. همسر او، نوبویو در یک خشکشویی کار میکند و چیزهایی که در جیب مشتریها جا مانده است را، میدزدد. او زن بسیار احساساتی است که به زندگی مشترکش علاقه زیادی دارد.دختر نوجوان آنها، آکی با کار در شوهای ناجوری در شهر، سهم خود را در تأمین مخارج خانواده انجام میدهد. مادربزرگ آنها، هاتسو معتاد به بازی با دستگاههای شرطبندی پاچینکو است. در روزی سرد، وقتی اوسامو و شوتا پس از دزدی از فروشگاهی به خانه برمیگشتند، دختر کوچکی را میبینند که از سرما میلرزید. اوسامو تصمیم میگیرد دختر بیپناه را برای چند روزی به خانه بیاورد. بر بدن کودک نشانههایی از خشونت وجود دارد و شبها تختش را خیس میکند. قلب پیر و شرور اوسامو برای این کودک نرم میشود و با وجود دیدن خبر گمشدن او در تلویزیون، تصمیم میگیرد که یوری را برای همیشه پیش خود نگه دارند و به او راههای دزدی را یاد دهند...