کشاورزی بنام وینسنت، که صاحب یک مسافرخانه میباشد، مسافران جدیدی که به آنجا آمده اند را می رباید و در باغش دفن می کند، ولی آنها را نمی کُشد. وینسنت به آنها غذا می دهد تا آماده شوند برایش کار کنند...
یک بازرس بهداشت دولتی اعزام میشود تا خسارتی را که یک شرکت چوببری به بخشهایی از جنگلی که بومیان آمریکایی ادعای مالکیت آن را دارند، ارزیابی کند، و با وحشت واقعی ویرانکننده در جنگل روبرو میشود...
در سال 1909، دورهای که هنوز هم سرخپوستان جنایات سفیدها به یاد دارند، «ویلیبوی» (بلیک) - یکی از سرخپوستان پایوت که گاوها را داغ میزند - برای جشن سالانه قبیله به کالیفرنیا باز میگردد و به ملاقات دختر مورد علاقهاش، «لولابونیفاس» (راس) میرود، ولی پدر دختر قافلگیرشان میکند و در درگیری بین آنان پدر «لولا» کشته میشود و این دو فرار میکنند. یک گروه تعقیب به فرماندهی «کریستوفر کوپر» (ردفورد) بهدنبال «ویلی بوی» به راه میافتد و...
در سال 1843،یکی از سناتوران سابق آمریکا قطار مهاجران را به سمت اورگان هدایت می کند.اما غرور و بزرگ بینی اش او را به سمت نارضایتی از رهبری و زیرسوال بردنش می برد...
این مجموعه دربارۀ فضانوردی به نام استیو آستین (با بازی لی میجرز) است که در یکی از مأموریتها سقوط میکند و به کما میرود و دستها و پاهای او بهشدت آسیب میبینند، طوری که تقریباً از بین میروند. دانشمندان، طی یک عمل جراحی سرّی، دستها و پاهای او را با اعضای مصنوعی (مکانیکی) عوض کرده و حتی یکی از چشمهایش را بهصورت مصنوعی کار میگذارند. بدین ترتیب “استیو” دارای قدرت فوقالعادۀ فراانسانی میشود…