هنگامی که یک مرد سالخورده پس از چندین دهه غیبت به خانه خانواده خود باز می گردد، ظهور معشوق دوران کودکی او باعث بازگشت به وقایع تغییر دهنده زندگی از دوران جوانی او می شود...
یک بازیگر رومانیایی متواضع در 30 سالگی، که به سختی بین یک قسمت پیچیده در یک موزیکال، یک همسر افسرده، و وسواس یک زلزله قریب الوقوع و ویرانگر زنده می ماند، قربانی پدرخود می شود...
ولف پسری تنهاست که خود را با دنیایی احاطه کرده است که به خواسته های او پاسخ می دهد. او کلارا، دختری را که دوستش دارد، به این دنیا میآورد، اما وقتی نمیتواند مطمئن باشد که هنوز واقعی است یا خیالی ، احساس میکند در دام افتاده و میخواهد فرار کند...
سه شخصیت مختلف در یک شهر کوچک در رومانی در دوران جمهوری خلق رومانیا زندگی میکنند: یک دختر دبیرستانی، یک بازیگر تئاتر و یک سرباز. آنها با مشکلات عشق، سیاست و آرزوهایشان روبرو میشوند...
میشل هنوز در تسخیر خونآشام شرور رادو است، مشتاق آموزش مهارتهای خونآشام است. در همین حین، خواهرش بکی سعی میکند او را از چنگال شیطانیاش رها کند و این بار کمکی به او میآورد.
..
در بخارستِ پساچائوشسکو، واسیله پوتوپ، مدیر سینما، برای تأمین هزینه سقط جنین همسرش به دلیل فقر، تلاش میکند. او ابتدا از بلیتفروش جذابش، استلا، که به روسپیگری روی میآورد، کمک میخواهد. در ادامه، واسیله به فکر فروش کتاب چائوشسکو میافتد.
در این فیلم خاطره انگیز، واقعیت روح روشنفکرانی را که همیشه پر از دوراهی هستند، جاودانه می کند. نیکولای گیراردی میتوانست استعداد بینظیر خود در پرترهسازی را به کار گیرد و چهره بازیگران بزرگ را به فیلم بسپارد...