نمايش نامه نويسي که به تراژيک بودن زندگي اعتقاد دارد، براي تشريح ديدگاهش داستان زني به نام «مليندا» (ميچل) را تعريف مي کند و دوستش که خلاف او فکر مي کند، روايتي کمدي از همان داستان را نقل مي کند.
این فیلم با ترکیب وقایع واقعی و تخیلی، حول محور سری جهانی تاریخی 1986 و یک روز از زندگی نمایشنامهنویسی است که شب افتتاحیه را برای تماشای این بازی مهم نادیده میگیرد...
گری ایوانز، ستاره نوظهور هالیوود (جیوانی ریبیسی) در آستانه یک فروپاشی روانی است. با افزایش توجه، فشار افزایش یافته است، و به هر طرف که نگاه می کند به نظر می رسد که کسی تکه ای از او را می خواهد...
«بنجامین بری» یک متخصص تبلیغاتی و همینطور مورد علاقه خانم هاست، که برای برنده شدن در یک رقابت شرط می بنند که می تواند کاری کند یک زن در طول ۱۰ روز عاشق او شود...
دیوید ایمز (تام کروز) دنیا را در دستانش دارد. او هر چه بخواهد دارد: مکیت یک موسسه انتشاراتی ، ثروت فراوان ، زیبایی ، یک خانه خارق عاده در منهتن و یک دوست دختر س +ک به نام جولی (کامرون دیاز). یک روز او دختری به اسم سوفیا (پنه لوپز کروز) را می بیند و ناگهان کشف می کند عشق چیست. بدبختانه رابطه رو به رشد دیوید با سوفیا، حسادت جولی را برمی آنگیزد، ظاهرا او از رابطه در واقع سرسری دیوید با خودش برداشت دیگری کرده، بنابر این دیوید را به گردش با ماشین دعوت می کند، ماشین را به جایی می کوبد، خودش می میرد . دیوید نجات می یابد اما صورتش از شکل افتاده و باید ماسکی به چهره بزند تا زخم های صورتش را بپوشاند . این حادثه باعث می شود دید او نسبت به زندگی تغییر کند .
در سن 19 سالگی، زن جوانی برای همیشه سوگند یاد می کند تا از مردان دوری کند. اما اکنون با گذشت 10 سال بعد، به طور ناگهانی تصمیم می گیرد که بچه دار شود...