یک دختر نوجوان به طور تصادفی یک روح باستانی و شیطنت آمیز را در هالووین آزاد می کند که باعث می شود تزئینات زنده شود و ویران شوند، او باید با آخرین فردی که می خواهد یعنی پدرش متحد شود...
«هشر» (جزف گوردن لویت) یک مرد تنها و منزوی است. او از همه چیز و همه کس تنفر دارد. به موهای بلند روغنی اش و خالکوبی هایش خوش است. کم غذا می خورد و بیشتر سیگار دود می کند. او در ون خودش زندگی می کند، تا اینکه با پسرچه ای بنام «تی جی» آشنا می شود...
داستان فیلم در مورد "تامی" مردی است که به علت خلافکاری های گذشته اش سه سال را در زندان گذرانده و اکنون از زندان آزاد شده است. در طول این مدت خانواده و اطرافیانش تغییرات زیادی پیدا کرده اند و "تامی" نیز به علت سابقه دار شدن دچار مشکل شده است. با این حال او سعی می کند تا به هر شکل ممکن دوباره به حالت عادی برگردد و زندگی جدیدی را اغاز کند. اما تغییرات بسیار زیاد هستند...
دختر جوونی به اسم جسی هست که بعد از اینکه توسط دوست پسرش بهش خیانت میشه میره تو اینترنت می گرده و می خواد به خونه پیدا کنه و اول خیال می کنه قراره با سه تا دختر زندگی کنه اما می بینه که سه نفر پسرن …
داستان سریال درباره ی یک مرکز نگهداری از سالمندان هستش که تمرکز داره روی مشکلات پرستارها , دکترها و سرپرست های آنجا و همچنین واقعیتهایی درباره ی دلسوزی ها و سختی ها هنگامِ نگهداری و مراقبت از سالمندان…