بلوار سانست برای «بارون سیاه»، دلال محبتی که رولز رویس قرمز و زرد منحصربهفردی دارد و دختران متعددی برایش کار میکنند، محل کسب درآمد پررونقی است. او هیچگونه بینظمی را از سوی دختران، مسئول زنان یا رقبایش نمیپذیرد و با قاطعیت از حریم خود دفاع میکند. ابتدا، گروه اوباشی را که قصد تجاوز به قلمرو او را دارند، سرکوب میکند. سپس، یکی از دخترانش را که اقدام به فرار میکند، ردیابی میکند.
در سال 1909، دورهای که هنوز هم سرخپوستان جنایات سفیدها به یاد دارند، «ویلیبوی» (بلیک) - یکی از سرخپوستان پایوت که گاوها را داغ میزند - برای جشن سالانه قبیله به کالیفرنیا باز میگردد و به ملاقات دختر مورد علاقهاش، «لولابونیفاس» (راس) میرود، ولی پدر دختر قافلگیرشان میکند و در درگیری بین آنان پدر «لولا» کشته میشود و این دو فرار میکنند. یک گروه تعقیب به فرماندهی «کریستوفر کوپر» (ردفورد) بهدنبال «ویلی بوی» به راه میافتد و...