یک روانپزشک در جریان جنگ جهانی دوم، رهبران نازی را پیش از دادگاه نورنبرگ معاینه میکند. او که در حین این کار رابطهای آشفته با هرمان گورینگ برقرار کرده، به تدریج وسواس شدیدی نسبت به درک ماهیت شرارت پیدا میکند.
1973: پرستاری جوان مجبور شد شیفت شب را در بیمارستانی نا به سامان کار کند زیرا معدنچیان اعتصابی در سراسر انگلیس برق را قطع می کنند. اما در درون دیوارها اتفاقات وحشتناکی در کمین است که او و همه اطرافیانش را به کام خود می کشاند...
روزنامه نگار در زمینه حمل و نقل هوایی جستجو تحقیق میکند و به حقایق ناراحت کننده ای دست پیدا می کند. این روزنامه نگار یک رد به توطئه که در سال ۱۹۴۵ میلادی رخ داده بود پیدا میکند ولی چرا هیچ کس تا به حال چیزی درباره این موضوع نگفته است؟…
جورج یک کارگر ساده آمریکایی است که متوجه می شود دارای نیروی ویژه ای است که از راه آن می تواند با ارواح مردگان ارتباط برقرار کند. از همین رو او یک وب سایت راه اندازی می کند و از این راه به افرادی که قصد دارند تا با درگذشتگان خود ارتباط برقرار کنند کمک می کند. اما اوضاع کمی پیچیده می شود هنگامی که جورج با زنی از فرانسه به نام ماری و پسرکی به نام مارکوس از لندن آشنا می شود که هر یک به شکلی مرگ را از نزدیک درک کرده اند و این گونه است که هر سه نفر دچار تغییری اساسی در باور خود نسبت به مرگ و آخرت می شوند…
شهرکي معدني در يورکشر. دو دختر نوجوان، «مونا» (پرس) و «تمسين» (بلانت)، با هم آشنا مي شوند، اما زياد با هم جور در نمي آيند - رفتار طبقه ي کارگري «مونا» چندان سنخيتي با رفتار «تمسين» که از خانواده اي تحصيل کرده و مرفه تر مي آيد، ندارد. اما از آن جا که به آدم هاي هم سن و سال ديگري دسترسي ندارند، «مونا» و «تمسين» با هم دوست مي شوند...