آلیسا جنسن، که به تازگی زندگی مشترک خود را آغاز کرده، هیاهوی منهتن را رها کرده و به آرامش حومه شهر کنتیکت پناه برده است. اما در این سکوت ناگهانی، صداهای عجیبی به گوشش میرسد و گویی سایهای همیشگی او را زیر نظر دارد.
از شش سال پیش که مادرشان به اتهام جرایم مرتبط با مواد مخدر به زندان رفته بود، ریموند از برادرش که حال ده ساله شده نگهداری میکرده است. اکنون که مادرشان از زندان آزاد شده و به نظر میرسد میخواهد دوباره خانواده را سر و سامان بدهد، ریموند برای محافظت از برادرش تصمیم میگیرد با او به سمت سواحل کالیفرنیا فرار کند...
فرانک آلن نویسنده برجستهای در زمینه موثر زندگی کردن است. وقتی همسرش ۱۰ دقیقه به کار روزانهاش اضافه میکند همه چیزهایش که در کارتها و برنامههای روزانهاش ثبت شده به هم میریزد. آیا مردی که به این دقت برنامهریزی میکند میتواند در لحظه زندگی کند؟
این انیمیشن درباره شخصیت واندر وومن است که به سال ها پیش بازمیگردد. هنگامیکه شاهزاده خانم دایانا تصمیم به نجات خلبانی به نام استیو ترور که قرار بود جان خودش را فدا کند تا صلح را به دنیا بازگرداند، می گیرد، سرنوشت خودش و دنیا را تغییر میدهد. دایانا با جان فشانی هایی که در دوره های مختلف کرده به عنوان سفیر صلح و یک ناجی با نام زن شگفت انگیز شناخته میشود. او از بخشش و مهربانی مردم زمینی بسیار خوشحال است. یک روز دایانا تصمیم به نابودی شرکتی مافیایی و جنایتکار به نام Villainy میگیرد که قصد نابودی جهان را دارند…
"ماورای باور: واقعیت یا داستان" نام یک مجموعه تلوزیونی می باشد که در ایران با نام "داستان های باورنکردنی" پخش شد . در این برنامه در هر قسمت چند داستان به روایت تصویر پخش میشود و مجری برنامه در انتها از بینندگان سوال میکند که آیا این داستان واقعی بوده یا توهمات یک کارگردان ؟
سریال داستان پسری است به اسم "ند". "ند" ۹ سالشه که متوجه میشود توانایی خارقالعادهای دارد: میتواند موجودات مرده را تنها با یک بار لمس کردن زنده کند . "ند" اما خبر از محدودیتهای این موهبت نداره. همان روز مادر "ند" میمیرد و ند هم زندهاش میکند. یکدقیقهی بعد پدر دختر همسایه میمیرد. شب موقعی که مادرش میبوسدش، مادرش هم میمیرد. محدودیتها اینهاست: ۱- اولین تماس زنده میکند و دومین تماس جان رو میگیرد، برای همیشه. ۲- اگه موجودی را که زنده کرده ظرف یک دقیقه دوباره برنگرداند یکی دیگر به جاش خواهد مرد. "ند" البته عاشق دختر همسایه هم بوده. ۱۸ سال بعد، "ند" شده یک pie-maker موفق و منزوی. تقریبا با هیچ کس رابطهای ندارد. یه کارآگاه خصوصی به اسم "امرسون کد " اتفاقی متوجه توانایی ند میشود و با هم شروع به کار میکنند، به این شکل که "امرسون" پروندههای قتل رو پیدا میکند، "ند" هم با زنده کردن مقتول و پرسیدن چندتا سوال به حل پرونده کمک میکند. یکی از پروندهها مربوط میشود به قتل دختری روی قایق تفریحی. دختری به اسم "چارلوت چاک چارلز" دختر همسایهی "ند"، عشق دوران کودکیش که پدرش را اتفاقی کشته بود...