Eve Arden

سال 1960. یک دانش آموز دختر انگلیسی، باید خودش را در دبیرستان آمریکایی، به سردسته گروه دختران ثابت کند، تا بتواند با پسرهای مدرسه قرار بگذارد...

«سندی» و «دنی» در تعطیلات تابستانی عاشق یکدیگر می شوند، و بعد از آن در فصل مدارس می فهمند که هردو در یک دبیرستان هستند…

دکستر رایلی و دوستانش به‌طور اتفاقی متوجه می‌شوند ترکیب یک ماده‌ی شیمیایی جدید با غلات صبحانه، به افراد برای مدتی کوتاه قدرت‌های فوق‌بشری می‌بخشد...

   « پل بیگلر » ( استوارت )، وکیل مدافع « ستون فردریک مانیون » ( گازارا ) مى ‏شود که ظاهرا یک کافه‏ دار محلى را به انتقام این که همسرش، « لورا » ( رمیک ) را مورد هتک حرمت قرار داده، کشته است.….

"نانت کارتر" وارثی ثروتمند با عموی خود شرط می کند به مدت 48 ساعت به همه چیز نه بگوید.اگر او برنده شود می تواند پول را در یک نمایش سرمایه گذاری کند اما مشکل اینجاست که او نمی داند عمویش از بازار بورس کنار گذاشته شده...

جنیفر اسمیت یک گزارش "مصرف کننده" را به عهده دارد و شهرت او به عنوان صداقت، بزرگترین دارایی اوست. در حالیکه قایقرانی یک روز او یک زیردریایی نمونه اولیه را به نمایش گذاشته است. بیل کریگ...

خواننده متکبر "گری میچل" از تمدید قرارداد رادیویی خود امتناع می کند. به همین دلیل "داگ بلیک" تصمیم می گیرد شخص جدیدی را برای جایگزین کردن او پیدا کند و...

فانتزی طنز در مورد مرد جوانی که عاشق مجسمه زهره در ویترین فروشگاه بزرگ می شود. وحشیانه ترین رویاهای او زمانی برآورده می شود که این چهره با بوسه او زنده می شود...

یک زن بیوه که به تازگی همسرش را از دست داده، در حین اسکی با یک سرگرد ارتش آشنا می‌شود و علی‌رغم فشارهای دوستان و خانواده، با او وارد رابطه‌ای عاشقانه می‌شود.

 « میلدرد پیرس » ( کرافورد ) ، مادرى خانه‏دار ، همه چیزش را فدا مى‏کند تا دختر ، « ودا » ( بلایت ) زندگى موفقى داشته باشد . او خیلى زود مدارج ترقى را طى مى‏کند و با مردى اشرافى ازدواج مى‏کند . اما با وقوع قتلى به دست دختر ، تعارض‏هاى دیرین میان او و مادرش آشکار مى‏شود…

"راستی پارکر" برنده یک مسابقه شده تا تبدیل به مدل مجله های مشهور شود، اما این اتفاق رابطه عاشقانه او با مربی اش "دنی" را به خطر می اندازد و...

سه زن زیبا وارد دنیای نمایش برادوی می شوند."سوزان" خواننده ای است که مجبور می شود پدر سالخورده اش را ترک کند،"شیلا" دختری کارگر که مورد علاقه یک میلیونر و دوست پسر وفادار خود است و در نهایت "ساندرا" دختری مرموز اهل اروپا...

« جیل » ( اوبرون ) و « لرى بیکر » ( داگلاس ) زوج ظاهرا خوشبختى هستند که شش سال است با هم زندگى مى‏کنند. اما « جیل » در گفت و گو با یک روان‏کاو در مى‏یابد که سکسکه‏ هاى مزاحمش دلیل روانى دارند و او ناخودآگاه ، از زندگى زناشویى‏اش راضى نیست...

"برادران مارکس" تلاش می کنند به مالک یک سیرک کمک کنند تا پولهای مسروقه را پیش از اینکه کارش را از دست دهد پیدا کند...

داستان در پانسیونی که مملو از بازیگران زن جاه طلب و رویاهای آنها و شکستهایشان است، اتفاق می افتد...