فلوریا، پرستاری فداکار، بیوقفه در بخش بیمارستانی با کمبود کادر خدمت میکند. با این حال، امروز شیفت کاری او به یک رقابت پرتنش و فوری با زمان تبدیل میشود.
در جریان بازیهای المپیک تابستانی ۱۹۷۲ در مونیخ، آلمان، یک تیم پخش تلویزیونی ورزشی آمریکایی مجبور شد رویداد گروگانگیری ورزشکاران اسرائیلی توسط یک گروه تروریستی را به صورت زنده پخش کند.
هنگامی که یکی از دانش آموزانش به سرقت متهم می شود، معلم کارلا نواک تصمیم می گیرد تا به ریشه مسئله برسد. درگیر میان ایده های خود و سیستم آموزشی، پیامدهای اقداماتش تهدید به شکستن او می کند...
فیلم در یک روستا قبل از جنگ جهانی اول در آلمان روایت میشود. یک سری اتفاقات عجیب باعث وحشت روستاییان شده است که از جمله ی آنان میتوان به سقوط پزشك دهكده از اسب بر اثر تله ای كه برای او گذاشته می شود، قتل مرموز زن یكی از دهقانان، شكنجه و آزار یك كودك عقب مانده ذهنی، ربودن پسر ارباب ده و كتك زدن و آزار او، و به آتش كشیده شدن انباری ارباب ده و تخریب مزرعه كلم او ، اشاره کرد. نه پلیس و نه رو ستاییان هیچکدام نمیدانند که چه کسی مسبب این اتفاقات است. فیلم از زبان یک راوی نقل میشود که زمانی معلم دهکده بوده و اکنون که فیلم را روایت میکند صدای ضعیف و فرتوت او نشان از گذشت سالیان زیاد از عمر او پس از آن اتفاقات دارد. در نتیجه دیدن فیلم مطمئنا خالی از لطف نیست...
این فیلم به زندگی اویگن برتولت فریدریش برشت، نمایشنامهنویس، کارگردان تئاتر و شاعر آلمانی با گرایشهای سوسیالیستی و کمونیستی در دوران جنگ جهانی اول میپردازد.
«هلن» و «مارگارت اشلگل» با برادرشان، «تيبي» با خانواده ي «ويلکاکس» آشنا مي شوند. «خانم ويلکاکس» با «مارگارت» طرح دوستي مي ريزد و هنگام مرگ وصيت مي کند که ملک روستايي «هواردز اند» به «مارگارت» برسد. اما «هنري ويلکاکس» و بچه هايش وصيت نامه را از بين مي برند و پس از چندي «هنري» به «مارگارت» پيشنهاد ازدواج مي دهد...