چند جوان فیلمساز در حین جستجوی لوکیشن فیلمبرداری در جنگلهای پنسیلوانیا، با موجوداتی ترسناک و خونآشام روبهرو میشوند و برای زنده ماندن تا صبح مبارزه میکنند.
جان ویک این بار از سرانی که به او خیانت کردهاند و خواهان مرگ قطعی وی میباشند به شدت عصبانی است و قصد دارد با کمک دوست خود که زخم بدی را در طول جنگ قبلی خوردهاست با افرادی که کشتن او تنها هدفشان است مقابله کند و انتقام خودش را به سرانجام برساند...
این فیلم به ادامهٔ داستان بازماندگان آخرین قتلهای «گوستفیس» (Ghostface؛ شبحچهره)، یعنی خواهران سامانتا و تارا کارپنتر، و دوقلوها چاد و میندی میکس میپردازد، که وودزبورو را پشت سر میگذارند و فصل جدیدی را در شهر نیویورک آغاز میکنند، اما بهزودی دوباره گرفتار رگهای از قتل توسط یک قاتل جدید شبیه «گوستفیس» میشوند...
چهار دوست در روز هالووین به یک سیرک متروکه که ظاهراً خالی از سکنه شده است سفر میکنند و با استادی روبرو میشوند که یک نمایشگاه فرعی برپا میکند و سه داستان وحشتناک را برای آنها تعریف میکند...
در سال 1986، گروهی از مشاوران در کمپ تراستفال گرد هم می آیند تا برای تابستان جدید آماده شوند. بلافاصله پس از رسیدن، قاتل با نقاب شیطان شروع به کشتن یکی یکی آنها می کند...
در سال ۲۰۳۷، ویروسی مرگبار بشریت را در آستانه نابودی قرار داده است. این ویروس باعث ناباروری گسترده شده و به همین دلیل، برای ۲۵ سال هیچ کودکی در جهان به دنیا نیامده است. در چنین شرایطی، شرکتهای قدرتمند، دولتها را به عروسکهای خیمهشببازی خود تبدیل کردهاند. در رأس همه آنها، شرکت عظیمی به نام بیوکورپ قرار دارد که با وعدههای دروغین درباره کشف درمان، امیدهای کاذب در دل مردم ایجاد میکند.
داستان فیلم درباره شخصی است که در نیویورک زندگی عادی دارد تا اینکه دوستش توسط اوباش بلغاری به قتل می رسد، حال او برای در امان ماندن از دست این اوباش به پاریس فرار می کند ...