Brian Moore

فیلم داستان آدمکش سابق نازیها می باشد که تبدیل به هدف قتلان و بازجویان پلیس می شود...

ایمان زن زناکار به خدا زمانی آزمایش می شود که شوهرش می میرد و به طور معجزه آسایی زنده می شود...

در اواسط قرن هفدهم، پدر لافورگ، كشيش ژزوئيت فرانسوي براي ترويج مسيحيت ميان سرخپوستان هورون، به همراه مرد جواني به نام "دانيل" و گروه كوچكي از سرخپوستان هورون كه چومينا رياست آن را به عهده دارد، به سوي محل سكونت قبايل هورون رهسپار مي شود. در ميان راه، "چومينا" روياي عجيبي مي بيند كه در آن كلاغ سياهي، چشمان او را از حدقه بيرون مي آورد. سرخپوستان كه از اين رويا وحشت كرده اند و از بهشتي كه پدر لافورگ براي آنها توصيف كرده، دل‌سرد مي شوند و او را تنها مي گذارند و به راه خود مي روند...

یک زن مجرد میانسال عاشق یکی از ساکنان مهمانخانه شبانه روزی خود می شود که به اشتباه فکر می کند پول دارد تا به او کمک کند تا یک تجارت جدید را شروع کند...

پروفسور "مایکا آرمسترانگ" به همراه دستیار و نامزد خود "سارا شرمن" برای شرکت در کنفرانسی عازم استکهلم می شوند."مایکل" قصد دارد مدتی را در آنجا بماند و "سارا" باید به خانه بازگردد.اما "سارا" او را تعقیب کرده و متوجه می شود او به سمت آلمان شرقی می رود...