داستان فیلم درباره ی ۲ سارق است که اقدام به سرقت زنجیره ای از مناطقی در جنوب شرقی آسیا می کنند. اما وقتی که پول های رئیس یک گروه خلافکار را می دزدند ، با چالش بزرگی رو به رو می شوند که هرگز فکرش را نمی کردند و…
زن و شوهر جوان آمریکایی در عشق، مایکل (شاون قفل) و اولیویا (ماریا گابریلا د فاریا) تعطیلات در باخا، اما همه چیز را به نوبه خود ترسناکی در اولیویا است فروشنده مواد مخدر ربوده، که خواستار آن است که مایکل قاچاق یک کوله پشتی پر از کوکائین به سرقت رفته از یک کارتل بیش از رقیب مرز به ایالات متحده در دوازده ساعت یا دیگری اولیویا کشته خواهد شد. یک پلیس تیجوانا خوب است در دنباله، به عنوان مایکل هدایت عالم اموات خائنانه مکزیک، و خود او یک نیروی با حساب می شود ...
در اعماق جنگل های جنوب شرقی آسیا، یک مزدور تشنه به خون، سباستین، به خاطر هیجان دست به شکار انسان زده و قربانیانش را نیز به بردگی می فروشد. او در یکی از عملیاتش یک شمن محلی به نام آرون و خانواده اش را به قتل می رساند. آرون روز آینده به زندگی باز می گردد. اتفاقی برای آرون رخ داده است؛ اتفاقی که شاید برای برخی موهبت به حساب آید اما آرون آن را نفرین می داند. او نمی تواند بمیرد. آرون نمی تواند با مرگ خانواده اش دست و پنجه نرم کند و به همین دلیل دست به خودکشی می زند اما بعد از هر بار تلاش برای خودکشی، روز آینده دوباره متولد می شود. او سعی دارد راز جاودانگی خود را کشف کند و به همین دلیل به سفری در سرتاسر جنگل ها و شهر های آسیا می رود...
اواخر دهه 70 میلادی است و "کنت بیانچی" به همراه مادرش زندگی کرده و آرزو دارد وارد نیروی پلیس شود. وقتی درخواست او رد می شود، مادرش او را برای زندگی با پسر عموی دیوانه اش به لس آنجلس می فرستد و...
«گوست داگ» (ويتاکر)، وقتي يک خانواده ي خلافکار مافيايي که گه گاه او را اجير مي کرده، رازش را لو مي دهد، به سختي و طبق شيوه ي سامورايي ها واکنش نشان مي دهد.
«گلن هالند» (دریفوس) مردی است عاشق موسیقی، که می خواهد لااقل یک قطعه ی موسیقی ماندگار و پرمعنا از خود بر جای بگذارد. اما با کار کردن روی قطعات موسیقی خودش، و در همان حال نواختن موسیقی در رستوران هتل ها، زندگی اش نمی گذرد؛ به همین جهت با اکره شغل تدریس موسیقی را در یک دبیرستان قبول می کند…