در آینده ای که جنگ جهانی دوم هرگز به پایان نرسیده ژاپن زیر بمباران شبانه تلفات زیادی میدهد تنها ساختمانی که پابرجا باقی مانده ایستگاه رسانه است . مرکزی که برای تمام ژاپن برنامه پخش میکند ...
کارآگاه نيويورکي، «نيک کانکلين» (داگلاس)، و هم کارش، «چارلي وينسنت» (گارسيا)، خلافکار ژاپني، «ساتو» (ماتسودا) را که خود دستگير کرده اند به اوزاکا مي برند. اما «ساتو» در همان فرودگاه با کمک افرادش مي گريزد و «کانکلين» مي کوشد که بار ديگر او را گرفتار کند...
یک مجری تلویزیون در اواخر شب نواری دریافت می کند که در آن یک زن به طرز وحشیانه ای کشته می شود. او تصمیم می گیرد گروهی را به مکانی که در نوار مشخص شده است ببرد، اما فقط مرگ و ناامیدی در انتظار آنهاست...
در حین استخراج آب از کلاهک های یخی قطبی مریخ، حکاکی های باستانی کشف می شود که یک فضاپیمای بیگانه را توصیف می کند که با مشتری برخورد می کند و برنامه های تبدیل مشتری به خورشید دوم را به تعویق می اندازد...
بعد از سه سال غیبت، ناروتو به روستای خود باز میگردد و با دوستان قدیمی خود ملاقات میکند. اما شادی این دیدار طولی نمیکشد چون گروه شرور آکاتسوکی دست به کار شده و قصد دارند نقشههای شوم خود را عملی کنند. ناروتو و همتیمیهایش باید با آنها مبارزه کنند و تواناییهای خود را نشان دهند. در این راه، ناروتو با چالشها و تصمیمات دشواری روبرو میشود که باید با آنها کنار بیاید. هدف اصلی او همچنان پیدا کردن و نجات دادن دوست قدیمیاش، ساسوکه است.