پدر کوجی آکاشی خودکشی می کند . پدرش یک افشاگر بود که یک شرکت بزرگ را درگیر کرد. خانواده کوجی اکنون با نابودی روبرو هستند. کنیچی کیتامورا در یک پرورشگاه کار می کند. او به کوجی نزدیک می شود. کنیچی برای محافظت از کودکان بدش نمی آید که مرتکب جنایت شود. با توجه به کنیچی، کوجی به فکر انتقام گرفتن است....
وقتی تسوکاکوشی، مرد مسنتر، از اونوکیچی میخواهد که نقاشی معشوقهاش، گیشا فومیکو، را بکشد. تسوکاکوشی عاشق پاها و ساقهای فومیکو میشود که بخشی از آناتومی اوست. این فتیشیسم به دانشجوی هنر ماموریت میدهد تا استعداد خود را به کار گیرد.
وقتی یک میتسو ایچیکاوا از میتسو ایچیکاوای دیگر که همکلاسی و همچنین سال آخری و مربیاش بود، خبری میشنود، متوجه میشود که تماسگیرنده نه تنها یک اراذل و اوباش است، بلکه زنی را نیز به قتل رسانده است. به جای ایجاد فاصله، این دو نفر همکاری جدیدی را آغاز میکنند.
نویسنده مانگا ساتورو فوجینوما با ترس داستان خود را بیان کرد.با اینحال او دارای یک قدرت مافوق طبیعی است که میتوناند از مرگ و فاجعه قبل از وقوع آن جلوگیری کند.او میتوانست زمان را به قبل از وقوع حادثه برگرداند.یک روز او درگیر یک تصادف میشود که در ان قاتل شناخته میشود.او خود را درزمان به عقب برمیگرداند و ناگهان خود را یک معلم مدرسه ابتدایی میبیند یک ماه قبل از ناپدید شدن همکلاسی و همکارش کایو هیندادزوکی.ساتورو تلاشی برای نجات دادن او از مرگ و حل رازهای پشت پرده ناپدید شدن او شروع میکند.
در سال ۱۸۷۸، ۲۹۲ سامورایی برای یک نبرد سلطنتی با جایزه ۱۰۰ میلیارد ینی گرد هم میآیند. پلاکاردهای چوبی داده میشود و آخرین بازماندهای که به توکیو میرسد برنده میشود. شوجیرو ساگا برای نجات خانواده بیمارش در این نبرد شرکت میکند. یک بازی خطرناک برای بقا در طول سفر آشکار میشود.
کسانی که در فاجعه هسته ای منحصر به فرد فوکوشیما دایچی سروکار دارند، گاهی مورد انتقاد قرار می گیرند و گاهی به عنوان قهرمانان شناخته می شوند، اما با یک تهدید مرگبار و پنهان مبارزه می کنند.