نوبوماسا تسوبوی، صاحب یک کارخانه کوچک، متوجه میشود که دخترش یوشیمی به بیماری قلبی مبتلا است و تنها ده سال دیگر زنده خواهد ماند. او و همسرش این خبر را نمیپذیرند و نوبوماسا تصمیم میگیرد با مطالعهی قلبهای مصنوعی، راهی برای نجات دخترش پیدا کند.
برای اینکه همکلاسی هایش را از قلدری کردن باز دارد، قهرمان داستان، کامیا تورو، به دختری از کلاس خود، هینو مائوری، اعترافات دروغین می کند. مائوری با وجود اینکه میداند اعتراف دروغ است، با این سه قانون کنار می آید : «تا بعد از مدرسه با من صحبت نکن»، «مختصر ارتباط برقرار کن» و «عاشق همدیگر نشویم». این دو قول میدهند که عاشق هم نشوند، اما با شناختن یکدیگر، خود را به سمت یکدیگر جذب میکنند...
تاکومی دانش آموز دبیرستانی با دو مادرش در توکیو زندگی می کند. سورا و دو پدرش به خانه ای در آن سوی خیابان نقل مکان می کنند. یک روز تاکومی و سورا تلاشی را برای جستجوی پاسخ هایی که مدت ها از خانواده های نامتعارف خود پنهان کرده بودند آغاز می کنند...