رابرت و ورا میکوشند تا بهترین کار را در حق عزیزان و کسانی که تحت حمایتشان هستند، انجام دهند. با این حال، در کشاکش درونی شخصیتها برای مهار کردن اهریمن وجودشان، رازهایی نهفته و گریزناپذیر آشکار میشوند که سرانجامی جز تباهی و ویرانی به دنبال ندارند.
مردی که نمی تواند با زنان صحبت کند، با کمک دوستش به دنبال عشق می رود اما با دو خواهر آدمکش روبرو می شوند که به دنبال قربانی برای زنده کردن پدر خود هستند..
«اشلي» (لوهان) هميشه از آن دخترهايي بوده که از هر نظر شانس آورده اند. در عوض «جيک» (پاين) اصلا شانسي در زندگي نداشته، دست و پا چفلتي است و هميشه هزار تا بلا سرش مي آيد. اين دو نفر در يک، جشن بالماسکه ي پر رزق و برق به طور اتفاقي با هم آشنا مي شوند و تماسي زودگذر باعث مي شود که ستاره ي شانس شان با هم تاخت زده شود….