یوهان خاطرات خود را از عشقی عمیق به معلم فرانسهاش مینویسد. مادر و مادربزرگش با خواندن این نوشتههای خصوصی، ابتدا وحشت میکنند اما در نهایت تحت تأثیر قدرت قلم و داستانپردازی او قرار میگیرند.
در شب کریسمس، شاهزاده کوچولویی در جستجوی ستاره کریسمس ناپدید میشود. پادشاه خشمگین ستاره را نفرین میکند و آن را پنهان میکند. سالها بعد، دختر جوانی به نام سونیا وارد داستان میشود و شاید او بتواند طلسم نفرینشده را بشکند.
افسانهی اوله هویلاند، دزد ماهری که در نیمهی اول قرن نوزدهم از ثروتمندان میدزدید و زنان را در مسیرش شیفتهی خود میکرد، تا اینکه تلاش کرد از بانک ملی سرقت کند.