داستان فیلم درباره ی گروهی از دانشجویان جوان امریکایی هست که به دنبال کشف راز مرگ نه کوهنورد و اسکی باز روسی که در کوهستان های روسیه در سال 1959 رخ داده و جزو مرموز ترین راز های کشف نشده قرن بیستم بود، راهی همان کوهستان میشوند. وقتی به آنجا میرسند شب را در چادر به سر میکنند اما مدتی نمیگذره که اتفاق وحشتناکی برایشان می افتد و چیزی را میبینند که هیچ کس حتی در تخیل خودش فکر اون رو هم نمیکرد.
"سارا تیلور" به خانه خانوادگی اش در منطقه ای دورافتاده باز می گردد.در حالیکه طوفانی بزرگ منطقه را در بر می گیرد،"سارا" به همراه دوستان و خانواده اش در خانه گرفتار شده و از دنیای خارج جدا می شوند.اما چیزی از میان باران و تاریکی به سوی آنها می آید...
جیمز در ارتباط با زنان ناتوان است، اما شانس او تحت تعلیم هنرمند اغواگری به نام آمپرسند تغییر میکند. با یادگیری هنر اغواگری توسط جیمز، او به نیتهای آمپرسند شک میکند و از خود میپرسد که چه چیزی واقعاً او را در زندگی خوشحال میکند.
داستان فیلم در مورد چند کلکسیونر متمول آثار هنری مفهومی میباشد که هر کدام به دنبال تابلوی هنری بوگی ووگی اثر پیت موندریان میباشند و حاضرند برای دریافت آن میلیونها دلار هزینه کنند. این رقابت کاذب از نوعی چشم و هم چشمی بین این کلکسیونداران سرچشمه گرفته است و هر کدام سعی دارند با افزودن این تابلو به مجموعه خود نمایشگاهی از آثار تحت مالکیت خود را بر پا کنند و به دیگری فخر فروشی کنند...
در حالی که بریتانیا درگیر طوفانی شدید است، آخرین هواپیما از فرودگاه بلند میشود. اما اندکی بعد، مسافران یکی یکی ناپدید میشوند. مسافران باقی مانده، تلاش میکنند قبل از اینکه خودشان نیز ناپدید شوند، عامل این اتفاق را پیدا کنند...