فرنکی، مادری جوان که دچار اختلال درک زمان است، برای درک گذر زمان با چالشهای زیادی روبرو میشود. او با استفاده از نوارهای کاست برای جهتیابی در زندگی، شغل پرخطری را از یک زن مرموز میپذیرد تا بتواند از خانوادهاش حمایت کند، بیخبر از پیامدهای شومی که در پیش رو دارد.
یک مشاور جوان که برای خرید یک کارخانه کوچک آبجو به آنجا رفته، عاشق صاحب کارخانه و جامعه اطراف آن میشود و تصمیم میگیرد که به جای خرید، برای حفظ کارخانه تلاش کند.
پس از یک تصادف مرموز در یک کمپ تحقیقاتی در جزیره گرن مانان، یک مدیر عامل تیمی از مزدوران یقه آبی را استخدام می کند تا دخترش را که دانشمندی است که در کمپ کار می کند، بیرون بکشند. به محض ورود، تیم به زودی متوجه می شود که نه تنها جزیره توسط یک کرم چاله احاطه شده است که هر سه روز یک بار باعث بازنشانی زمان می شود، بلکه با هیولاهای وحشتناکی سروکار دارند ...