افه در طول تعطیلات تابستانی خود در روستا، ضمن پرداختن به بازی شطرنج، به تدریج خصلتهایی چون صبر و شکیبایی و همچنین روحیهی مشارکت و کار گروهی را فرا میگیرد.
با امید به پایان یافتن همهگیری، "دیدِم"بیش از یک ماه است که برای جشن سال نو آماده میشود. همه عزیزان او در نهایت می توانند دور هم جمع شوند و زمان از دست رفته را جبران کنند، اما اعلام قرنطینه برنامه های او را از بین می برد. اوزان مصمم است که اجازه دهد همسرش جشنی را که شایسته آن است برگزار کند. او همسایه ها را به مهمانی دعوت می کند و سرگرمی شروع می شود...
روستاهای ترکیه دهه 1960. معلمی که به تازگی منصوب شده است متوجه می شود این روستای گرفتار نبودن یک مدرسه است. او به مردم روستا و به خصوص یک مرد معلول علاقه دارد. معلم به روستا کمک می کند تا مدرسه ای جدید بسازد و بچه ها و مرد معلول را آموزش دهد...
پوکا بعد از اینکه 4 سالشو در آنکارا میگذرونه ، دوست پسری که اون 4 سال رو باهاش بوده ترک میکنه و به ازمیر و به پیش خانوادش برمیگرده . خیلی ناراحته و فکر میکنه که دنیا به آخر رسیده . تلخی عشق رو به بدترین شکلش تجربه میکنه و در تنهایی فرو میره . آهنگ های غم انگیز جدایی گوش میکنه و گوش به زنگ میمونه برای اینکه دوستش دوباره زنگ بزنه و بگه بیا آشتی کنیم . در این بین هر چی پیدا کنه اونو میخوره ، چون در افسردگی به سر میبره . در همین حال ...