در سال 1930 در پوئبلا، مکزیک، یک زن جوان خود را در یک ازدواج منظم با یک سیاستمدار برجسته (آندرس آسنسیو) می بیند. همانطور که حرفه او پیشرفت می کند، برای او سخت تر می شود که یک همسر وفادار و دوست داشتنی باقی بماند.
این سریال که بر اساس رمانی از خورخه ایبارگونگوئیتیا ساخته شده، روایت میکند که چگونه خواهران بالادرو در دهه ۱۹۶۰ مکزیک، یک امپراتوری ساختند و به قاتلانی بیرحم تبدیل شدند.
ماریگابی روزها دانشجوی پزشکی است – و شبها زندگیها را با خانوادهاش در آمبولانسهای خصوصی مکزیکوسیتی نجات میدهد. از آنجایی که فشار هر دو دنیا تهدید می کند که او را به پایین بکشاند، ماریگابی هر کاری که لازم باشد انجام می دهد تا سرپا بماند.
اتفاقات سریال در دهه ۸۰ میلادی جریان دارد و "دیگو لونا" نقش "فلیکس گالاردو"، رئیس کارتل مواد مخدر گوادالاخارا را در این سریال بر عهده دارد که "گالاردو" بزرگترین امپراطوری کارتل مواد مخدر مکزیک را ایجاد کرد. "مایکل پنیا" نیز نقش "کیکی کامارنا" را که مامور DEA است، بر عهده دارد. او خانوادهاش را از کالیفرنیا به شهر گوادالاخارا در مکزیک میبرد تا روی پرونده کارتل مواد مخدر این شهر تحقیق کند. در حالیکه نبرد بین سازمان DEA و دولت مکزیک با کارتلهای مواد مخدر ادامه دارد و تجارت مواد مخدر در حال رفتن به سمت مدرن شدن است، سرنوشت این دو شخصیت به یکدیگر متصل خواهد شد...
سینیور (آقای) آویلا مردی است که از زندگی دوگانه مبنی بر جنایتکار بودن و مرد خانواده بودن زجر می کشد و شخصیت بسیار پیچیده ای دارد. او درگیر شبکه ای زیرزمینی از قاتلین قراردادی شده و در نهایت بعنوان رئیس این سازمان منصوب می گردد.