مالکوم ترنر یک افسر اف بی آی است که درگیر پرونده ای شده است که سرنخ آن در یک کالج دخترانه است.او به همراه پسر خوانده اش در نقش یک مادربزرگ پیر و نوه ی دختری اش!وارد کالج می شوند تا بتوانند پرونده خود را به سرانجام برسانند.اما این حضور باعث ماجراهای تازه ای میشود و از طرفی سرنخ های خطرناکی نیز به دست می آورند...
با نزدیک شدن به پانزدهمین سالگرد تولد ماگدالنا، زندگی ساده و سعادتمندانه او با کشف باردار بودن او پیچیده می شود. او که از خانه اش بیرون رانده شده است، خانواده جدیدی با نوه و پسر عموی خود پیدا می کند...
داستان سریال که روایت آن از اوایل دهه هشتاد میلادی آغاز می شود حول نحوه شکل گیری اپیدمی کراک کوکائین در این دوره متمرکز گشته و از شخصیت های داستانی متفاوت و فراوانی بهره می برد. در این دوران و درحالی که جوانی به نام Franklin Saint در تلاش برای ایجاد امپراتوری مواد مخدر برای خود می باشد، ماموری وابسته به سازمان CIA به نام Teddy McDonald در عملیاتی غیر رسمی در تلاش برای یافتن راهی جهت تامین مالی شورشیان نیکاراگوئه است و کشتی گیری مکزیکی به نام Gustavo Zapata در نبرد قدرتی درون خانواده ای تبهکار گرفتار شده است...
کارآگاه نیک برکات فکر می کرد که برای کار در دایره ی جناییِ پورتلند آمادست , تا اینکه شروع به دیدن چیزهایی کرد که توضیحی براشون نداشت . و بعد از ملاقات با آخرین بازمانده ی خانوادش , نیک به رازی که در پس این وقایع هست پی می بره . نیک مثل بقیه ی آدمها نیست , اون از نوادگانِ نسلی از شکارچی هاست که به اسم “گریم” شناخته می شن. کسانی که مسوول جلوگیری از تکثیر موجوداتِ ماورالطبیعه هستن. و این گونست که داستانِ نیک آغاز می شه , در حالی که در ابتدا نسبت به این جریان بی میله ولی در حالی که مشغول کار بر روی پرونده های جنایی به همراهِ همکارش هست به جریاناتی بر می خوره که باعث می شه با دنیای این موجوداتِ انسان نما ارتباط برقرار کنه...